گفتگوی ویژه خبری برای انتخابات ریاست جمهوری
مجری : ما در توافق ژنو غنی سازی 20 درصد رو تعلیق کردیم. برنامه اراک رو متوقف کردیم. تمام اطلاعات محرمانه هسته ای خودمون رو به آژانس دادیم و آژانس به غربی ها داد.
کاندیدای محترم( زل زده در چشمان مجری با ابروی در هم رفته): توافق ژنو؟ این حرفا مال بی سواداست شما که ماشااله تحصیل کرده ای حالا شاید تو گوشی بهت میگن اون اشتباه میکنه شما خودت اصلاح کن!
ببین برنامه اقدام مشترک Joint Plan of Action
ما تعلیق کردیم؟ ما تکمیل کردیم. انرژی هسته ای رو ما تثبیت کردیم 20 درصد رو یه مقداریش رو رقیق کردیم یه مقدارش رو بردیم تو میله سوخت آماده استفاده کردیم.
اراک که چیزی نداشتیم ما، تا مدت ها بعد هم نمیتونستیم اراک رو راه بندازیم ما غربی ها را گول زدیم خود خانم اشتون به آقای ظریف گفت اخیرا کتاب خاطراتش هم چاپ شده اونجا میگه ما توسط ظریف تو مذاکرات گول خوردیم آمریکایی ها ظریف رو میشناختن ما میگفتیم شما اشتباه میکنید اما بعد دیدیم ظریف ما رو گول زد.
ما گردوی توخالی به اسم امتیاز دادیم به غربی ها اراک همون گردوی توخالی بود.
اطلاعات دادیم مگه ما کار خلافی میکردیم که بترسیم افتخار ما شفافیتمونه ما دنبال شفاف سازی بودیم ما گفتیم البته این ابتکار ما بود ابتکار تیم مذاکره کننده ما بود گفتیم به صورت داوطلبانه کلمه داوطلبانه رو گذاشتیم تو متن، به صورت داوطلبانه اطلاعات رو در اختیارشون میذاریم تا هر وقت نخواستیم دیگه اطلاعات ندیم.
مصاحبه یک کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری 96 با گفت و گوی ویژه خبری
محمد سرشار: ما فرفره نداشتیم. بچههای کدخدا داشتند اما همبازی ما نبودند که دست ما بدهند. مسعود و مجید نقشهاش را کشیدند و مصطفی بند و بساطش را جور کرد. ما که فرفرهدار شدیم، لبخند نشست روی لبهای بابابزرگ. گفت: «دیدید میشود، میتوانید!»
از ترس بچههای کدخدا، داخل خانه فرفره بازی میکردیم. مبادا ببینند و به تریج قبایشان بربخورد. اما خبرها زود در دهکده ما میپیچید.
خبر که به گوش کدخدا رسید، داغ کرد. گفت: «بیخود کردهاند. بچه رعیت را چه به فرفره بازی.» و گیوهاش را ورکشیده بود و آمده بود پیش عمو محمد به آبروریزی. (بعداً شنیدیم که همان روز، کدخدا دم گوش میرآب گفته: «این اول کارشان است. فردا همین فرفره میشود روروک و پس فردا چرخ چاه.» بیشتر موتورپمپهای آب ده، مال کدخدا بود.)
عمو محمد که صدایمان کرد، فهمیدیم کار از کار گذشته. فرفره را برداشت و گذاشت داخل گنجه. درش را قفل کرد و کلیدش را داد دست بچههای کدخدا. که خیالشان راحت باشد از نبودن فرفره.
رفتیم پیش بابابزرگ با لب و لوچه آویزان. فهمید گرفتگی حالمان را. عموها را صدا زد. به عمو محمد گفت: «خودت کلید را دست کدخدا دادی و خودت پس میگیری.»
عمو محمد مرد این حرفها نبود. همهمان میدانستیم. بابابزرگ گفت: «بروید و قفل گنجه را بشکنید.» عمو محمود گفت: «کی برایتان فرفره خرید؟ کدخدا؟!» گفتیم: «نه عمو جان! خودتان که میدانید، خودمان ساختیم!» گفت: «دیگر بلد نیستید بسازید؟» گفتیم: «چرا!» گفت: «بهترش را بسازید.» و رفت در خانه کدخدا به داد و بیداد. صدای بگومگویشان ده را برداشت. این وسط ما، قفل گنجه را شکستیم و بهترش را ساختیم.
بچههای کدخدا فهمیدند. کدخدا گر گرفت. داد زد: «یا فرفره یا حق آب!» و به میرآب گفت که آب را روی زمینهای همهمان ببندد. کار سخت شد. عموها از هزار راه ندیده و نشنیده، آب میآوردند سر زمین. که کشتمان از بیآبی نسوزد.
مسعود را گرفتند و کتک زدند. زورمان آمد. مجید به تلافیاش، روروک ساخت. کدخدا گفت که گندم و تخممرغ هم ازمان نخرند. مجید و مصطفی را هم گرفتند و زدند. صدای عمو محمود، هنوز بلند بود اما گوشه و کنایهها شروع شد.
عمو حسن جمعمان کرد و گفت: «این جور نمیشود. هم فرفره شما باید بچرخد و هم زندگی ما.» از بابابزرگ رخصت گرفت و قرار شد برود و با خود کدخدا حرف بزند. وقتی که برگشت، خوشحال بود.
گفت: «قرار شده روروک را خراب کنیم اما فرفره دستمان باشد. آنها هم تخممرغمان را بخرند و هم کمی آب بدهند.» بابابزرگ گفت: «کدخدا سر حرفش نمیماند.» عمو حسن گفت: «قول داده که بماند. ما فرزندان شماییم. حواسمان هست!»
بچههای کدخدا آمدند و روروک را، جلوی چشمهای خیس ما، خراب کردند. عموحسن آمد و فرفره را گذاشت پیش دستمان و رفت که با کدخدا قرار و مدار بگذارد. دل و دماغی نداشتیم برای چرخاندن فرفره. مهدی گفت: «وقت زانو بغل کردن نیست. باید چرخ چاه بسازیم. کدخدا از امروز ما میترسید نه دیروز فرفره و روروک ساختنمان.» بابابزرگ لبخند زد.
عمو حسن هر روز با کدخدا کلنجار میرفت. یک روز خوشحال بود و یک روز از نامردی کدخدا میگفت. ما میشنیدیم و بهش «خدا قوت» میگفتیم. بچهها داشتند بالای پشت بام یواشکی چرخ چاه میساختند.
(بسم الله الرحمن الرحیم)
شماری از جوانان مسلمان انگلیسی، به تازگی ویدیو کلیپ جالبی تهیه و منتشر کردهاند که در آن، واکنش دختران غیرمسلمان که خود را با حجاب در آینه می بینند، به تصویر کشیده شده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه العالم، هدف این جوانان مسلمان، بررسی واکنش زنان و دختران غربی به "درخواست پوشیدن حجاب برای نخستین بار" بوده است؛ و این که آنها با دیدن چهره محجبه خود چه احساسی پیدا می کنند. این دختران از آسیا و کشورهای غربی و از ادیان مختلف هستند.
جالب آنکه اغلب این دختران نه تنها از مشاهده چهره خود با حجاب آزرده نشدند، بلکه واکنش آنها حاکی از رضایت بود و برخی هم احساس می کردند که با حجاب، احترام بیشتری در جامعه خواهند داشت.
بیشتر این دختران وقتی خود را با حجاب در آینه دیدند، گفتند: "این نوع پوشش را دوست دارم!" F