بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن مجید، به بسیاری از جزئیات قصۀ انبیاء نپرداخته است اما روند فیلمسازی تماماً با جزئیات سروکار دارد و در آن باید به هزاران انتخاب دست زد. این انتخابها فقط با تحقیقات جامع الاطراف و گسترده ممکن میشود، همراه با فراست یک محقق سلیم النفس که در پشت این مطالعات و تحقیقات باشد و از خداوند علیم رزق پاک بطلبد.
جناب سلحشور به وقت نگارش فیلمنامه، استفادۀ وافری از تورات کرده و مخصوصاً اسامی شخصیتها را عیناً از آن برداشته است. اما چون ایشان محقق نیستند و در تورات و قرآن هیچ تخصصی ندارند لهذا نتوانستهاند حق را از آنها بشناسند و در جای خود بیان کنند. برای نمونه آیتالله جعفر سبحانی به «جمع اختین» در این سریال انتقاد کردند (یعنی لیه و راحیل، همسران یعقوب، که دختران لابان بودند) و این مسئله به سبب استفاده از باب 29 سفر پیدایش در سریال رخ نموده است، مسئلهای که در شریعت اسلام مطابق انتهای آیۀ 23 از سورۀ نساء از محرمات است.
روش استفاده از تورات
تورات برای ما مسلمانان حجیت تام ندارد و برای استفاده از آن بایست همچون احادیث منقول از ائمه، مطالب آن را به قرآن عرضه کرد. اما چون خبره شدن در قرآن و تورات و استفاده از این روش، زودتر از ده سال جواب نمیدهد لهذا نویسندگان به کارهای سادهتری روی میآورند تا سریعتر جواب بگیرند. مانند استفاده از علم رجال، که جناب سلحشور حتی این را هم لحاظ نکرده و صرف ذکر حدیثی در تفاسیر شیعه را، دال بر جواز استفادۀ خود گرفته است. در حالیکه بسیاری از مطالب تورات بدون ذکر منبع اصلی، عملاً در کتب روایی ما و در تفاسیر قرآن راه یافتهاند. و جناب سلحشور از این گونه مطالب استفاده کرده است تا بتواند یک سریال بسیار مطوّل، با ریتم کند بسازد.
در خصوص استفاده از تورات، دو رویکرد افراطی و تفریطی وجود دارد. نگاه تفریطی این است که آن را بسان اغلب محققان مسلمان مغفول بگذاریم و نخوانیم! (این منظر عموماً در حوزههای علمیه رواج دارد). اما منظر افراطی آن است که کلیۀ مطالب تورات را به صحت تلقی کرده و اگر در جایی معارض با قرآن درآمد مصحف شریف را فرو بگذاریم یا با تکلّف به تأویلش ببریم تا به مطالب تورات آسیبی نرسد! (که این روش عموماً در دانشگاهها معمول است) اما راه حق، از میانۀ این دو میگذرد. یعنی بایست قرآن را اصل گرفت و تورات را بدان عرضه کرد؛ اگر موافق آمد اخذ کنیم وگرنه، نه. و اینچنین بیش از نیمی از تورات قابل استفاده و بلکه مطالعهاش برای محققان ضروری خواهد بود.
ما از مطالعۀ تورات بینیاز نیستیم چونکه اصل آن، از خداوند سبحان است و همو در قرآن مجید به ما امر فرموده که برخی جزئیات زندگی انبیاء و تاریخ یهود را از بنیاسرائیل بپرسیم (بقره/ 211 ـ اعراف/ 163 ـ یونس/ 94 ـ اسراء/ 101). وجه عمدۀ این فرمان خداوند به ما مسلمانان، با مطالعۀ تورات محقق میشود. خصوصاً از اینکه حضرت حق ما را در مباحثات با اهل کتاب، جز به طریق «جدال احسن» اجازت نفرموده نشان میدهد که مطالب صحیح در کتب ایشان بسیار است و ما بایست پس از غور در قرآن، بدانها عمیقاً واقف شویم تا حق را به توسط همانها بر خودمان و سپس بر ایشان علن کنیم؛ ﴿وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُم ـ عنکبوت/ 46﴾.
مهمترین ایراد به کار سلحشور همین است که ایشان از محققان خبرۀ قرآن و ادیان بهره نبرده است، بهرغم اینکه بنا به گفتۀ حجتالاسلام حسین رحیمزاده (مدیر وقت گروه معارف شبکه اول) برای نگارش فیلمنامه، بودجۀ کافی و چهار سال وقت داشته است. البته این زمان برای اسلامشناسی و خبره شدن در مطالعات ادیان کافی نیست.
در اینجا به مهمترین خطاهای راهیافته به سریال یوسف(ع) میپردازیم تا بدین وسیله شاید توفیق یابیم و از ساحت انبیاء خدای دفاع کنیم.
مهمترین خطاهای سریال یوسف پیامبر(ع)
1. در این سریال، یوسف شخصیت خوبی است و کاهنان شخصیتهایی بد هستند. لذا همۀ سخنان یوسف خوب است و تمام دیالوگهای کاهنان بر خطا! دیگر شخصیتهای این سریال نیز به دو دسته تقسیم میشوند: یا طرفدار یوسف هستند یا دشمن وی. یوسف مداوماً در حال تکرار کردن اولین درسهای دین است که نمونهاش را مثلاً از زبان شخصیت عمار یاسر در فیلم محمد رسولالله/ مصطفی عقاد (1977) نیز شنیدهایم. در این فیلم، یوسف حتی یک شاگرد خصوصی ندارد که مثلاً علومی خاص به او بیاموزد. چون اصولاً علم توحید نویسنده، بیش از اینها نیست.
2. اینکه فرزند ارشد یوسف به نام مَنِسّی دختر بوده باشد یکی از خطاهای فاحش این سریال است. منسّی در واقع، پسر بود و یکی از اسباط دوازدهگانۀ اسرائیل. در قرآن کریم مذکور است که زمین فلسطین در زمان موسی(ع) و یوشع(ع) به تعداد ایشان به دوازده قسمت تقسیم شد: ﴿وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشَرَة أسْباطاً اُمَمَاً - اعراف/ 160﴾. از آنجا که فرزندان سبط لاوی علما و کاهنان قوم بودند (مائده/ 44 و 63) لذا به آنها زمین جداگانه داده نشد، و بلکه موظف شدند در زمین تمام اسباط پراکنده باشند و قوم را تعلیم دهند. در عوض به سبط یوسف به سبب غربت پدرشان در مصر، دو حصّه داده شده یعنی معادل دو پسر او، منسّی و اِفرائیم. در همان تورات که نام اَسِنات همسر یوسف و منسّی و افرائیم درج است، در همانجا مکتوب است که منسّی اولاد ذکور یوسف بوده است. (نگا. سفر پیدایش 41/ 50 و 51 – 48/ 1 و 9 و 16 - صحیفۀ یوشع 14/ 4). این امر شاید مهمترین خطای فیلم در پخش جهانی آن باشد.
3. ازدواج یوسف با زلیخا: همانطور که علامۀ طباطبایی در المیزان ذکر کرده، محل تردید است. به نظر میرسد این مسئله را افسانهپردازان جعل کرده باشند. چون زنی که این تهمتهای فراوان را به یوسف زده و او را به مدت ده سال به زندان افکنده است چگونه میتواند گناه خود را کفاره کند و صالح شود؟! در روایتی از پیامبر اسلام آمده است که از حقوق فرزندان دختر بر پدر ایشان یکی در این است که سورۀ مبارکۀ نور را بدیشان بیاموزند و از تعلیم سورۀ یوسف به اولاد اناث خود پرهیز کنند (علامه مجلسی، حلیة المتقین، فصل در آداب تربیت فرزندان – مشابهتاً نگا. ملا احمد نراقی، معراج السعاده). این مسئله بدان سبب است که زلیخا یک فرد فاسد و شرور بوده و نبایست حتی خبر کارهای او به دختران مؤمن برسد تا مبادا تأثیر بپذیرند و به راه او سالک شوند.
4. در قرآن و حتی در تورات، نام «زلیخا» اصلاً مذکور نیست و او با انتساب به شوهرش شناخته میشود. ازدواج یوسف با زلیخا در تورات یهود نیز دیده نمیشود. اما در تلمود آمده است که زلیخا دو دختر داشته است و پیشبینی زلیخا با علم نجوم که با یوسف ازدواج میکند به این صورت واقع شد که یوسف با دختر زلیخا یعنی اسنات ازدواج کرد. این سخن پذیرفتنیتر از نکاح یوسف با زلیخاست. عهد مشایخ دوازدهگانه نام رسالهای از کتابهای سود اپوکریفای یهود است که کمتحریف باقی مانده و در آن هر یک از اسباط یعقوب پیش از مرگ، ماجرای یوسف و اعمال خود را شرح داده و با موعظه به فرزندانش وصیت کرده است. یوسف(ع) در این وصیت همواره از آن زن مصری با شرارت وافر یاد کرده که حتی یک نوبت با زهری که در غذای یوسف ریخته بود، قصد جان وی را نیز نموده است. چگونه این شخص شریر میتواند لیاقت همسری نبی خدا را بیابد؟ دکتر سید جعفر حمیدی محقق ادیان و تاریخ در کتاب محققانۀ "آسیه؛ ملکه مصر" این مسئله را بحث کرده و در نهایت آن را از افسانههای دروغگویان دانسته است (سید جعفر حمیدی/ آسیه ملکه مصر/ نشر رسا/ 1371 ، صفحه 171).
5. تلفظ صحیح پایتخت مصر که در فیلم به کرّات بر زبان رانده میشود تِبِس Thebes است و نه تِبْس. همچنین نام زُلَیخا همانطور که در کتاب مثنوی مولوی آمده بایست «زَلیخا» (Zalikhaa) تلفظ شود اما ایرادات تلفظی در فیلم، بیش از اینهاست.
6. اینکه یوسف را همعصر با حکومت اخناتون ( 1340-1370ق. م.) که پادشاهی موحّد در مصر بوده است بدانیم، دچار تکلف است. چون دوران یوسف 1800 سال قبل از میلاد بوده است. در تواریخ معتبر هم در خصوص همعصر بودن این دو، تصریح یا اشارهای وجود ندارد لذا اینکه در فیلم پادشاه قبلی میمیرد و پسر موحد او جانشین وی میشود صحیح نیست و محققان فیلم بایست دلیلی محکم برای آن بیاورند. در کتاب تاریخ جامع ادیان نوشتۀ "جان ناس" که در انتهای فیلم به عنوان یکی از هشتاد مرجع تحقیقات فیلم آمده، گرچه از اخناتون به عنوان نخستین پادشاه موحد مصر ذکری رفته است اما از همعصری او با یوسف سخنی به میان نیاورده. قرائن و امارات و احادیث مأثورۀ شیعه دلالت دارند که آن پادشاه که یوسف را به وزارت خود نصب کرد شاه چندان عادلی نبوده است. مثلاً اینکه وقتی از حضرت امام رضا(ع) پرسیدند که چطور شما ولایتعهدی مأمون ظالم را پذیرفتی؛ آن حضرت به ماجرای یوسف(ع) اشاره کرده فرمودند که خداوند گاهی چنین اجازهای میدهد که امام یا نبی، برای مصالح بزرگتری وزیر یا ولیعهد یک فرد ظالم شود.
7. کاهنان معبد آمون و خلق این شخصیتهای کمعقل، نه ریشۀ قرآنی و روایی دارند و نه حتی ریشۀ توراتی. باید توجه کرد که مردم مصر نیز مطابق حکم کلی قرآن، بدون پیامبر و راهنما نبودهاند. قرآن تصریح دارد که همه امتها پیامبر یا موعظه کنندهای داشتهاند: ﴿إن مِن اُمّة إلاّ خلا فیها نذیرٌ﴾ (فاطر/ 24). لذا اینکه تصور کنیم که کاهنان که حافظ و مروّج دین مصریان هستند سراسر کافر و کفرگو بودند و یوسف مأموریت داشت تا آنها را موحّد کند، اشتباه است. حتی در دوران موسی(ع) نیز طبق نقل قرآن تعدادی از کاهنان به موسی(ع) ایمان آوردند و شدیداً از سوی فرعون توبیخ شدند (اعراف/ 120 تا 126). خلاصۀ کلام اینکه اگر کاهنان مصر سراسر کافر بودند و مردم را به بتپرستی دعوت میکردند آنگاه پیروان آنها در قیامت بر خدای تعالی، حجت مییافتند که چون دین صحیح به ما نرسیده است پس ما بتپرست شدهایم. از قرآن کریم نیز بر میآید که حتی بتپرستی اعراب جاهلی نیز به این معنا نبوده که آنها خدای خالق را نشناسند و او را نپرستند: ﴿و لَئِن سَألْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ و الأرضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ﴾ (لقمان/ 25).
8. این موضوع که یوسف، «نبی» بوده است در هیچ کجا از سورۀ یوسف مذکور نیست چه برسد به اینکه این فیلم، او را رسول خدا خوانده است. چون نبوت قبل از رسالت و مقامی پایینتر از آن است. تعداد انبیاء بنا بر قول مشهور 124هزار نفر اما تعداد رسولان 313 نفر بوده است. مثلاً حضرت هارون طبق فرمودۀ قرآن، «نبی» (سوره مریم/ 53) بود و حضرت موسی، «رسول« (طه/ 104). در چند جای قرآن مذکور است که همۀ انبیاء مأمور به قوم خود بودهاند (یونس/ 74 ـ مؤمنون/ 32 ـ روم/ 47). علت این انتخاب آن است که مردمان، سخن را گرچه حق باشد از غیر قوم خود نمیپذیرند و در نتیجه، اصل نبوت خدشهدار میشود و مردمان در قیامت بر خداوند حجت خواهند یافت. بنابراین، تمام رسولان به سوی قوم خود رفتهاند. حتی حضرت موسی(ع) هم مأمور نبود که فرعون را موحّد کند بلکه وفق تصریحات مکرر قرآن، آن حضرت فقط مأمور بود تا قومش بنیاسرائیل را که به جرم فروختن یوسف(ع) به مدت 400 سال در مصر تبعید بودند (سفر پیدایش/ 15/ 13 تا 16) با پایان گرفتن این مدت به زمین فلسطین باز آورد (اعراف/ 105 و 134 – طه/ 47 ـ دخان/ 18). و فرعون به سبب بیگاری گرفتن از بنیاسرائیل با این امر مخالفت میکرد.
9. یوسف(ع) در این فیلم چندان ابهت ندارد. گرچه در دیالوگها ابهت او مکرراً ذکر میشود اما مخاطب از مجموع حرکات و سخنان بازیگر نقش یوسف، هیبت یک نبی خدا را نمیبیند. نه جمال این بازیگر آنگونه است که در دنیا بیهمتا باشد و نه هیبت و درایت و تکلم و عقل یک نبی جلیل القدر از رفتار او پیداست. بازیگر نقش کودکی یوسف با آن ابروهای اصلاحشده، البته آزار دهندهتر بود. ما مردمان در این روزگار اگرچه محضر انبیای خدا را درک نکردهایم لکن خلفای صالح او همچون امام خمینی(ره) را دیدهایم که حاضران و مستمعینش حتی جرأت نمیکردند که در دیدگان نافذ او چشم بدوزند. نویسندۀ فیلمنامه پیداست که پیامبران خدا را نمیشناسد و در سلوک معنوی ایشان شریک نشده است و خود نیز اهل سیر و سلوک نیست. پیداست او فقط زمانی به تعالیم انبیاء میپردازد که مسئلۀ ساخت فیلم در میان باشد. لهذا در فیلم، اکثر تعالیم و مواعظ یوسف تکراری است و چندان لطافتی برای مخاطب امروزی ندارد. به عبارت دیگر آنچه مخاطبان نمیدانند یوسف فیلم هم بر زبان نمیراند و آنچه او میگوید همه به آن آگاهند، اینکه بتها خدا نیستند و.... اغلب تعالیمی که مرتباً از زبان او تکرار میشوند جنبۀ سلبی دارند. اما وجه اثباتی دین که یوسف بایست بیاموزاند و آن مواعظ حقیقی که سبب معرفت خدا میشوند کجاست؟
10. شاید آنچه بیش از همه در این سریال آزار دهنده است اطناب بیش از حد کلام است. چرا بایست قصهای که در قرآن در نهایت ایجاز آمده است تا این حد مطوّل شود؟ آن هم قصهای مثل یوسف که تقریباً همۀ مردم آن را شنیده و از آن آگاهند. اگر فیلمنامهنویس و محققان میتوانستند تحقیقات جدیدی کرده و مطالبی نغز و نکاتی بدیع بیان کنند آنگاه تماشای این سریال دلنشین میشد. چرا بایست مقدار بسیار زیادی از زمان فیلم به ایاب و ذهاب بازیگران، سخنان تکراری و بیان واضحات بگذرد؟ آیا سریالی که به انبیای خدا انتساب دارد بایست تا این اندازه ریتم کند داشته باشد که مخاطب بتواند به طور همزمان شبکههای دیگر را هم ببیند و چیزی از این سریال را هم از دست ندهد؟ به راستی بایست گفت که این سریال با این ریتم کند خود موافق مردمان چهل سال قبل ساخته شده است و نه امروز و عصر سرعت. آیا تهیهکننده و کارگردان و فیلمنامهنویس اثر (که همه اینها در جناب سلحشور مجتمع است) بایست به جهت سود بیشتر به این تکلف آشکار و این اطناب مخل دچار گردند؟ آیا ایشان از مخاطبان خود انتظار دارد که از سینمای روز منتزع باشند و تاکنون هیچ فیلمی ندیده باشند و در آینده نیز هیچ فیلمی نبینند؟
مدت زمان سریال یوسف، به دو هزار و 25 دقیقه بالغ میشود (45 قسمت 45 دقیقهای)، در حالیکه نسخۀ سینمایی آن که در بهمن 1388 در جشنواره بیست و هشتم فیلم فجر نمایش داده شد 135 دقیقه بود و اضافاتی خارج از سورۀ یوسف نداشت. به این ترتیب ملاحظه میشود که مدت زمان این سریال دقیقاً پانزده برابر نسخۀ سینمایی است! (2025 = 15 X 135) جناب سلحشور برای پانزده برابر کردن زمان فیلمش از شرح و بسط های این قصه در تفاسیر قرآن و بیش از همه از تخیل خود و نمایش وافر ایاب و ذهاب بازیگران و کند کردن ریتم فیلم استفادۀ وافر برده است.
11. فیلم به لحاظ ادبیات هم بسیار ضعیف است. سخن گفتن همۀ مردم مشابه یکدیگر است و در این میان، حتی یعقوب و یوسف و متن کتابها نیز مستثنی نیستند. به طور واضح معلوم است که دیالوگها را یک نفر و از یک زاویۀ دید نوشته است. وجه وصفی در مکالمات زیاد به کار میرود، مانند این جمله که «من او را دیده و به او خواهم گفت». در وجه وصفی، آوردن کلمۀ عطف «و» پس از فعل صحیح نیست. همچنین استماع کلمات جدید مثل «سیلو»، «لیست» و «اسکله» و افعال نوپدید مثل «تماسگرفتن» آزار دهنده است. پرگویی و دیالوگهای سریال از حد گذشته و حاکی از کمذوقی فیلمنامهنویس است.
رهبر انقلاب در دیدار خود با فیلمسازان سیما به ادبیات آثار نمایشی خرده گرفتند و فرمودند: «لزومی ندارد که زبان فیلمهای تاریخی ما زبان کتابت قدیم باشد، چون آنها که به این زبان صحبت نمیکردهاند. این زبان، مخاطب عام را از فیلم دور میکند و مخاطب خاص هم میفهمد که تقلید این نویسنده از سعدی و بیهقی درست نیست. بهتر است به همین زبان امروزی خودمان سخن بگوییم و فضای تاریخی را به نحوی دیگر القاء کنیم» (حاشیۀ دیدار 12 تیر 1389/ آن چهارده توصیۀ ناگفته).
12. برای برادران یوسف شخصیتپردازی نشدهاند و آن اندک هم که شده اغلب غلط و نادرست است. مثلاً یهودا فیالواقع کسی بود که یوسف را از توطئه قتل برادران نجات داد و استحقاق یافت تا انبیایی همچون داوود و سلیمان و عیسی علیهم السلام از نسل او به وجود آیند. اما در فیلم، یهودا همان فرد خائن است که قصد قتل یوسف را میکند. به نظر میرسد جناب فیلمنامهنویس "یهودای اسخریوطی" خائن اناجیل را با "یهودا بن یعقوب" خلط کرده است. یا آن برادری که پس از توقیف بنیامین، در مصر ماند به جهت عهدی که به حفظ بنیامین داده بود طبق فرمودۀ قرآن در یوسف/ 80 و 81 بزرگترین برادران بوده است. طبق ابواب 29 و 30 و 35 از سفر پیدایش تورات، فرزندان یعقوب بدین ترتیب بودند: روبین، شمعون، لاوی، یهودا، دان، نفتالی، جاد، اشیر، یسّاکار، زبولون، یوسف و بنیامین. دینه تنها دختر یعقوب نیز قبل از یوسف به دنیا آمده است. اما به جای روبین، در این فیلم لاوی در مصر ماند! اگر بخواهند اشکال کنند که تورات فعلی مورد وثوق نیست باید گفت که در موضوع مورد بحث دلیلی برای عدم پذیرش مطالب تورات وجود ندارد.
13. اگرچه لباسها و دکورهای سریال خوبند اما جغرافیای طبیعی استفاده شده اصلاً به فلسطین نمیماند. مثلاً زمین فلسطین به جای کوههایی که در فیلم دیدیم، تپه دارد و تماماً زمینی پربرکت و قابل کشاورزی است (نگا. أنبیاء/ 81 – إسراء/ 1).
14. فیلم از جنبههای هنری تماماً عاری است. حتی فیلمهای دوران صامت سینما به لحاظ بیان هنری به مراتب گویاتر از این فیلم هستند. بالتَّبَع بازیهای بازیگران فیلم هم به سطح بسیار نازلی سقوط کرده است. هیچگونه خلاقیت هنری در تحقیق فیلمنامه، نگارش متن، ادبیات، تصویرگری، نورپردازی، بازیگری و... به چشم نمیآید مگر در خصوص آنچه گفته آمد. یعنی در ساخت دکور و طراحی لباس، که آن هم از فیلمهای ده فرمان و دیگر فیلمهای مصری هالیوود کپیبرداری شده است.
15. به روشنی پیداست که کارگردان اصلاً در محیط روستایی نزیسته و این فضاها را نمیشناسد. شخصیتهای فیلم واضحاً آفتابندیده، شهری و امروزیاند و اصلاً روزگار سههزار و 800 سال قبل را تداعی نمیکنند. برای روشنشدن مقصود بایست از سریالهای خوب "امرالله احمدجو" همچون "روزی روزگاری" و خصوصاً "تفنگ سرپر" مثال آورد که محیط و آدمهای دوران قاجار را بخوبی تصویر کرده بود. این مسألۀ روستایی بودن، حتی در فیلمهای مستند صد سال قبل که حاوی تصاویر مظفرالدینشاه قاجارند نیز هویداست.
16. اینکه جناب کارگردان در مصاحبههای خود مدعی است که مرّ قرآن را تصویر کرده است یک ادعای گزاف است. برخی از مطالب فیلم واضحاً در تضاد با قرآن است. مانند تقابل یعقوب این فیلم، در قسمت 41 با خواست خداوند که بدین جهت فرزندانش را به ورود جدا از هم به مصر سفارش میکند، یا سفارش یوسف پس از تعبیر خواب آن زندانی نجات یافته تا برائتش را در نزد پادشاه متذکر شود. اگرچه یوسف بلافاصله به خطای خود واقف شد و توبه کرد، لیکن خداوند او را بدین سبب چند سال دیگر در زندان نگه داشت! جناب فیلمنامهنویس در اینجا ذمّۀ یوسف را بری کرده اما از آن سوی بام افتاده، ذمّۀ خداوند سبحان را مشغول کرده است! به راستی این چه خدایی است که توبۀ سریع یوسف را نمیپذیرد و بدین سبب هفت سال از او عقوبت میکشد؟! آیا بر دامن کبریایی خداوند سبحان، گردی مینشیند؟
17. برخی از قسمتهای سریال حتی در حد یک جمله نیز مابهازایی در سورۀ یوسف ندارند. اما از سوی دیگر مطالبی مثل وصیتکردن یعقوب به فرزندانش در قرآن (بقره/ 133) و همچنین در تورات و تلمود مذکور است که در آن به حضرت اسماعیل(ع) و رسول خاتم(ص) از نسل او سفارش شده، که در این سریال اصلاً مطرح نشدهاند. انتهای سریال علیالقاعده بایست با وعدۀ یوسف به بنیاسرائیل در خصوص ظهور منجی ایشان (حضرت موسی) در نسل چهارم و پایان این دوران تبعید در مصر ختم میشد.
18. در آیات 50 تا 52 از سوره یوسف آمده است که وقتی پادشاه برای تعبیر خوابش کسی را فرستاد تا یوسف(ع) را از زندان بیاورد، او نرفت تا نخست برائتش ثابت شود. شرح این ماجرا در کتاب حکمت سلیمان(ع) آمده است. در این رساله که از متون کمتحریف عهد عتیق است و فقط کانولیکها به آن ایمان دارند در ضمن بیان اعمال «حکمت» در تاریخ (عقل کل یا مخلوق اول خداوند)، به ماجرای یوسف(ع) پرداخته و اشاره کرده است که «حکمت بود که زنان مصری را واداشت که به بیگناهی یوسف اعتراف کنند» اما متأسفانه این موضوع نه در حد اجمال قرآن و نه تصریح رساله حکمت سلیمان، در سریال مذکور نیست.
19. جناب آقای سلحشور در مصاحبۀ خود گفته بود که بدین جهت به ساخت سریال یوسف(ع) اقدام کرده چون چنانچه هرکس دیگر این اثر را میساخت فیالواقع «قصۀ یوسف و زلیخا» از آب در میآمد. بلکه باید گفت که با بها دادن به جعلیاتی همچون ازدواج یوسف و زلیخا خود ایشان نیز از این قاعده مستثنی نبودهاند. در مجموع پرداختن به زلیخا در این سریال ده برابر چیزی است که میبایست میبود. یعنی 90درصد آنچه تصویر شده زاییدۀ ذهن فیلمنامهنویس است و در متون دینی و تاریخی، سندی ندارد.
20. نقص عمدهای که به این اثر و سایر آثار فیلم شده از تاریخ انبیاء وارد است، عدم تحقیق درست و عالمانه در موضوع است. باید مکرراً تصریح کرد که استفاده از کتب ادیان دیگر برای نگارش فیلمنامه به سبب دستخوردگی آنها متخصص خاص خود را میخواهد. فهم عمیق قرآن و حتی قصههای آن نیز به راحتی حاصل نخواهد شد. قصۀ مبسوط یوسف که یکصد آیه دارد و دوازده صفحۀ کامل قرآن را شامل میشود نیز از این قاعده مستثنی نیست. عموم مفسران همنظرند که خداوند متعال در سورۀ یوسف به قصد بیان ماجرا و با آیات محکم ـ و نه متشابه ـ سخن کرده است. برخی از مبتدیان قرآنی سورۀ یوسف را در افقی نازل میبینند که اگر دست فراز کنند از ثمراتش میچینند. لکن علامه طباطبایی باب مباحث بسیار مبسوطی را در همین سورۀ یوسف گشوده و پیداست این سورۀ شریفه را در افق اعلی و در بعد ستارگان میدیده است.
منبع: مشرق
جالب بود