*** ( * IRANLOG.BLOG.IR * ) ***

در این وبلاگ مسائل روز ، اتفاقات جدید ، اخبار و آخرین مقاله های فرهیختگان قرار میگیرد.

*** ( * IRANLOG.BLOG.IR * ) ***

در این وبلاگ مسائل روز ، اتفاقات جدید ، اخبار و آخرین مقاله های فرهیختگان قرار میگیرد.

۲۱۱ مطلب توسط «احمدرضا سامانی» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

از آنجا که این دو فرضیه بر مسلمانان واجب هستند، طبعاً ترک آنها نیز حرام است. در روایت‌ها و احادیث وارد شده، مذموم بودن ترک این فریضه به خوبی مستفاد می‌گردد.

روایت امیرالمومنین(ع) از برکات بزرگ‌ترین فریضه الهی

«امر به معروف» و «نهی از منکر» دو فرضیه بزرگ و دو فرع از فروع ده‌گانه دین مبین اسلام محسوب می‌شوند. گذشته از عنایت خاص قرآن کریم به این موضوع و نیز سیره‌ی نظری و عملی پیامبراکرم(ص) و دیگر اولیای دین، در نگاه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام امر به معروف و نهی از منکر جایگاه ممتاز و ویژه‌ای دارد. آن حضرت امر به معروف و نهی از منکر را عنایت دین، قوام شریعت و با فضیلت‌ترین اعمال بندگان خدا توصیف می‌نماید که حتی از جهاد در راه خداوند نیز بالاتر است. 

از دیدگاه آن حضرت این دو فرضیه برکات فراوانی در جامعه اسلامی به دنبال دارد و در مقابل ترک آنها مستوجب نزول بلا و خطرات زیادی است. مراتب سه‌گانه امر و نهی(قلبی، لسانی، یدی) خصوصیات آمر و ناهی، رابطه امر به معروف و نهی از منکر با جهاد و اقامه حدود و نیز لزوم نصیحت کردن و نصحیت پذیرفتن، همچنین فضیلت امر و نهی عوام نسبت به خواص، و رعایا نسبت به حکام، از دیگر فرازهای بیانات علوی در تبیین جایگاه و ارزش امر به معروف و نهی از منکر است. 

کلید واژه‌ها: امام علی(ع)، امر به معروف و نهی از منکر

پیشگفتار 
امام علی علیه‌السلام: «و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل‌الله عندالامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثه فی بحر لجی»: تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر به اندازه‌ی آب دهانی در مقابل دریایی پهناور بیش نیست!» دو فرضیه‌ی امر به معروف و نهی از منکر که هر دو جزء فروع ده‌گانه دین مبین اسلام می‌باشند، آنچنان جایگاه والایی در شرع مقدس اسلام دارند که در حدود 30 آیه از آیات قرآن کریم با الفاظ و عبارات مختلف در خصوص آن‌ها نازل گردیده است. علاوه بر آن، در سخنان معصومین علیهم‌السلام، در خصوص آن‌ها نکات فراوانی بیان گردیده که در منابع و متون معتبر حدیث ما ثبت و ضبط شده است. فقها و محدثین نیز در کتاب‌های خود هر یک بابی را تحت این عنوان باز کرده و درباره‌ی آن مطالب ارزنده‌ای را نگاشته‌اند. در اهمیت و منزلت این دو فرضیه همین بس که جزء فروع دین شمرده شده‌اند. 

با این حال، با کمال تأسف باید اذعان نمود که آن‌طور که شایسته است در قرون و اعصار مختلف تاریخ اسلام، این دو فرضیه، اولاً زوایا و ظرایف و نیز مسائل مختلف آن‌ها به عنوان دو واجب شرعی به خوبی بیان نگردیده است و ثانیاً به خوبی اجرا نشده؛ تا جایی که امروزه و بالاخص پس از پیروزی انقلاب پربرکت جمهوری اسلامی ایران، از آن‌ها به عنوان دو فرضیه‌ی «فراموش شده» یاد می‌شود و برای به جریان افتادنشان «ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر» تأسیس گردیده است. امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه و منظر امام علی علیه‌السلام، جلوه‌ای دیگر و جایگاهی ویژه دارد. در میان کلمات، نامه‌ها و سخنان به جای مانده از آن حضرت، اشارات و توجهات خاصی به این موضوع وجود دارد. بر همین اساس، و با عنایت به این نکته که سال جاری به نام سال سیره‌ی علوی نامیده شده است، بر آن شدیم تا مجموعه‌ای از نظریات و دیدگاه‌های آن حضرت را در خصوص این دو فرضیه بزرگ گرد آورده و پس از دسته‌بندی به شرح و بیان آنها در حد وسع و توان خود بپردازیم. این نوشتار پس از مقدمه تحت عنوان‌های ذیل دسته‌بندی و تدوین شده است: 

1) اهمیت امر به معروف و نهی از منکر؛ 

2) وجوب امر به معروف و نهی از منکر؛ 

3) شرایط و خصوصیات آمر و ناهی؛ 

4) مراتب امر به معروف و نهی از منکر؛ 

5) ترک امر به معروف و نهی از منکر؛ 

6) امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود؛ 

7) امر به معروف و نهی از منکر و جهاد؛

8) امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت؛ 

9) امر به معروف و نهی از منکر عامه نسبت به خاصه و حکام؛ 

بعضی از عنوان‌های کلی فوق دارای موضوعات جزیی نیز می‌باشند که حسب مورد به آنها پرداخته خواهد شد. در پایان مباحث نیز ان‌‌شاء‌الله خلاصه و نتیجه بحث به اختصار مرور خواهد گرید. امید آن‌که این قدم کوتاه مورد قبول درگاه خداوند متعال و عنایت ویژه مولای متقیان در سالی که به نام زیبای آن انسان بزرگ مزین گردیده است، واقع شود و ره توشه‌ای برای نگارنده‌ی این نوشتار باشد. 

امر به معروف و نهی از منکر معیار سنجش دیگر اعمال انسان‌هاست/ ثواب امربه‌معروف بالاتر از جهاد در راه خداست/ لعنت خدا بر مردمی که این فریضه الهی را ترک کردند

گفتار اول ـ اهمیت امر به معروف و نهی از منکر 
الف ـ فضیلت امر به معروف و نهی از منکر 
امر به معروف و نهی از منکر از منظر علی علیه‌السلام، با فضیلت‌ترین اعمال بندگان خداوند، غایت دین، قوام شریعت، خلق الهی و بالاتر از جهاد در راه خدا معرفی شده است. سخنان بسیار نغز و گهر‌باری از آن حضرت در این خصوص به ثبت رسیده است که در ادامه و نیز در بخش‌های دیگر این مقاله به تناسب بیان خواهد شد. در اینجا چند روایت که به تنهایی بیانگر ارزش و برتری این دو فرضیه نسبت به سایر واجبات است، ارائه می‌گردد. 

1) «الامر بالمعروف افضل اعمال الخلق:[1] امر به معروف با فضیلت‌ترین اعمال خلق خداست». این گفتار که اطلاق نیز دارد، امر به معروف را نسبت به همه اعمال و کردار بندگان خدا، برتر و با فضیلت‌تر معرفی نموده است و به تنهایی ارزش والای این فرضیه را اثبات می‌نماید. در جای دیگر، حضرت امر به معروف و نهی از منکر را غایت و هدف نهایی دین دانسته است: 

2) «غایه‌الدین الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامه الحدود:[2] غایت دین، امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود است». در اینجا سه عنصر «امر به معروف»، «نهی از منکر» و «اقامه‌ی حدود» که همگی در یک راستا و هدف می‌باشند، غایت و منتهای هر دینی از جمله دین مبین اسلام دانسته شده است. این حدیث نیز به خوبی نشانگر اهمیت و ارزش امر به معروف و نهی از منکر است. قریب به همین معنا را امیر‌مؤمنان با تعبیری دیگر چنین بیان داشته‌اند: 

3) «قوام الشریعه الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامه الحدود:[3] برپایی شریعت به وسیله امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود ممکن است». سه عنصر ذکر شده، از طرفی «غایت دین» و از یک طرف «قوام شریعت» محسوب می‌شوند. در خصوص ارتباط این سه فرضیه با همدیگر در گفتار مولای متقیان، موارد دیگری بیان شده است که در بخشی جداگانه(امر به معروف و نهی از منکر و اقامه‌ی حدود) درباره آن بیشتر توضیح داده خواهد شد. علی علیه‌السلام، در کلامی دیگر امر به معروف و نهی از منکر را دو «خلق» و صفت خداوند می‌داند.

4) «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکذر لخفقان من خلق‌الله سبحانه:[4] همانا امر به معروف و نهی از منکر دو خلق از اخلاق خداوند سبحان می‌باشند». در این حدیث خداوند متعال نیز «امر به معروف» و «ناهی از منکر» دانسته می‌شود که خود نشانگر کمال فضیلت و ارزش برای این دو فرضیه می‌باشد. همین فضیلت برای آمران به معروف و ناهیان از منکر کافی است تا مقتدای خود را در این راه مقدس، خداوند تبارک و تعالی بدانند و متوجه باشند که در چه مسیر مقدس و مهمی قدم برمی‌دارند. 

5) «و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل‌الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثه فی بحر لجی:[5] تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر چیزی نیست مگر به اندازه رطوبتی که از بخار دهان خارج می‌شود در برابر دریایی مواج و پهناور» «ثفئه» مقدار آب کمی است که از دهان خارج می‌شود و از «تف» کمتر است. همچنین به معنی لعاب دهان و نیز رطوبت کمی که در بخار دهان وجود دارد آمده است.[6] «لج» آب زیاد و موج دریا است و «بحر لجی» به معنی دریایی پر موج و پهناور است.[7] بنابراین، از دید آن حضرت ارزش و فضیلت امر به معروف و نهی از منکر نه تنها از هر عمل و فریضه دینی دیگر بالاتر و برتر می‌باشد، بلکه بر اساس سخنان ایشان چنانچه همه اعمال دیگر را در یک کفه ترازو قرار دهند و امر به معروف و نهی از منکر را در کفه‌ی مربوط به امر به معروف و نهی از منکر سنگین‌تر خواهد بود. بالاتر از آن اینکه، در این مقایسه و موازنه، ارزش و مقدار همه اعمال نیک در مقابل یکی از آنها که امر به معروف و نهی از منکر است، بطور خارق‌العاده‌ای سبک‌تر و پایین‌تر است؛ چراکه نسبت میان آن‌ها، مانند نسبت قطره‌ی آب است در مقابل دریا. 

ب ـ آثار، برکات و پاداش امر به معروف و نهی از منکر: 
علاوه بر فضایل ذکر شده در مبحث قبل، مولای متقیان برای امر به معروف و نهی از منکر آثار و پیامدهای مبارکی را ذکر می‌نماید که اینها هم همانند احادیث قبلی ضمن این‌که بیانگر اهمیت فراوان این دو فرضیه مقدس می‌باشند، از زاویه‌ای دیگر به این دو فرضیه می‌پردازند. 

1) و أمر بالمعروف تکن من أهله:[8] امر به معروف کن تا از اهل معروف باشی». برابر این روایت، که حضرت آن را خطاب به فرزند گرامی‌اش امام حسن مجتبی علیه‌السلام نوشته‌اند، از جمله آثار مثبت امر به معروف آن است که شخص «آمر»، در زمره‌ی افراد نیکوکار جامعه قرار می‌گیرد؛ به عبارت دیگر، اولین فایده‌ی امر به معروف، به خود امر‌کننده می‌رسد؛ چراکه طبعاً انسان خردمندی که به اصلاح دیگران همت می‌گمارد و آنان را به کارهای نیک فرا می‌خواند، در وهله‌ی اول خودش از آن متأثر می‌شود و آن را به کار می‌بندد. در نتیجه امر به معروف، خودش را هم تعلیم و آموزش می‌دهد و از خطاها و اشتباهات احتمالی خودش نیز جلوگیری می‌نماید. البته اگر چنین نباشد و از پند و اندرزهایی که به دیگران می‌دهد، خودش استفاده ننماید و به آنها بی‌توجه باشد، سخت مورد سرزنش امیرالمؤمنین است. شرح این نکته را در مباحث آینده بالاخص در مبحث عامل بودن و ناهی باز خواهیم گفت. 

امر به معروف و نهی از منکر معیار سنجش دیگر اعمال انسان‌هاست/ ثواب امربه‌معروف بالاتر از جهاد در راه خداست/ لعنت خدا بر مردمی که این فریضه الهی را ترک کردند

2) «من أمر بالمعروف شد ظهور امیرالمؤمنین.[9] کسی که امر به معروف نماید، به مؤمنان پشت‌گرمی دهد». یکی از آثار مترتب بر امر به معروف، محکم نمودن دل مؤمنان و ایجاد پشتوانه برای آنان است تا کسی جرأت تعرض به حدود خداوند و زیر پا گذاشتن فرمان‌های الهی را به خود ندهد و نتواند در بین مؤمنان فساد و تباهی ایجاد نماید. 

3) «من نهی عن‌المنکر ارغم انوف الفاسقین(او الکافرین و المنافقین):[10] کسی که نهی از منکر کند بینی فاسقان(یا کافران و یا منافقان) را به خاک مالیده است». در عبارت اصول کافی که اندکی با نهج‌البلاغه و غرر‌الحکم تفاوت دارد، آمده است: 

4) «و من نهی عن المنکر ارغم أنف المنافق و أمن کیده:[11] کسی که نهی از منکر کند، بینی منافق را به خاک می‌مالد و از کید و نیرنگش در امان است». این دو عبارت نیز یکی دیگر از برکات فریضه امر به معروف و نهی از منکر بالاخص دومی را نشان می‌دهند و بر اساس آن، دشمنان(اعم از منافق، کافر و یا فاسق) ناکام مانده و انسان ناهی از منکر، از مکر و حیله‌ی منافقان در امان خواهد بود. 

5) ممن کن فیه ثلاث سلمت له الدنیا و الاخره: یأمر بالمعروف و یأتمر به و نهی عن المنکر و ینتهی عنه و یحافظ علی حدود‌الله جل و علا:[12] هرکس که سه خصلت در او باشد، از شر دنیا و آخرت در امان است: امر به معروف کند و خودش نیز بدان عامل باشد، نهی از منکر کند و خودش نیز تارک آن باشد و حدود خداوند جل و علا را محافظت نماید». قسمتی از مفاهیم این حدیث شریف که به اقامه و حفظ حدود و نیز عامل بودن آمر و ناهی برمی‌گردد در هنگام بحث از عنوان‌های یاد شده مجدداً مورد بحث قرار خواهد گرفت. آنچه در اینجا مد‌نظر ماست، یک بخش از این روایت است که همانا امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد و براساس این حدیث، از جمله آثار و پاداشی که به آمر و ناهی می‌رسد، سلامت دنیا و آخرت است. 

6) «إن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر ... یضاعفان الثواب و یعظمان الاجرو.[13] همانا امر به معروف و نهی از منکر ثواب را مضاعف و اجر و پاداش را فراوان می‌کنند.» این گفتار نیز مبین اجر و ثوابی است که به آمر و ناهی داده خواهد شد و پاسخ رد به کسانی است که می‌پندارند امر به معروف و نهی از منکر موجب خطر جانی و یا ضرر مالی می‌شود. متن کامل این روایت که در‌بر گیرنده‌ی نکات مهم دیگری نیز هست، به همراه روایت‌های مشابه دیگر در مبحث «علت ترک امر به معروف و نهی از منکر» و نیز مبحث «امر و نهی نمودن حکام و خواص» خواهد آمد. از جمله آثار و فواید دیگری که در کلام امیر مؤمنان برای امر به معروف و نهی از منکر آورده شده است این است که: امر به معروف و نهی از منکر موجب قوام شریعت می‌گردد. متن این روایت را در حدیث شماره سه آوردیم. با بررسی اقوال مطرح شده، این آثار و نتایج به سبب اجرای امر به معروف و نهی از منکر حاصل می‌گردد. 

1) امر به معروف در زمره‌ی «اهل معروف» قرار می‌گیرد؛ 

2) امر به معروف به مؤمنان پشت‌گرمی می‌دهد؛ 

3) ناهی از منکربینی منافقان، کفار و فاسقان را به خاک می‌مالد؛ 

4) ناهی از منکر از کید و مکر منافقان در امان می‌ماند؛ 

5) امر به معروف و عامل به آن، ناهی از منکر و تارک آن، حافظ و نگهدارنده. حدود الهی، هر سه از سلامت دنیا و آخرت برخوردار می‌گردند؛ 

6) امر به معروف و نهی از منکر ثواب را مضاعف و اجر را فراوان می‌کند؛ 

7) امر به معروف و نهی از منکر موجب قوام شریعت می‌گردد. آثار دیگری نیز در لابه‌لای کلمات گهر‌بار مولای مؤمنان برایب این دو فریضه بیان گردیده است که در مباحث آتی به آنها نیز اشاراتی خواهد شد. 

ج ـ امر به معروف و نهی از منکر معیار سنجش دیگر اعمال: 
گاهی در بیانات حضرت علی علیه‌السلام، به عبارت‌هایی برمی‌خوریم که در آن‌ها حضرت در مقام بیان اهمیت و ارزش امری است و برای اثبات ارزش آن امر، از معیار امر به معروف و نهی از منکر استفاده نموده‌اند. 

1) «اعرفوا... و اولی الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان:[14] اولی الامر را با امر به معروف و عدل و احسان بشناسید.» این روایت که در آن امیرالمؤمنین، علیه‌السلام، برای شناخت اموری، معیارهایی ارائه فرموده است(خدا را با خدا، رسول را با رسالت و اولی‌الامر را با ...)، نشان می‌دهد که امر به معروف آنچنان اهمیت و قدر و منزلت دارد که برای شناخت اولی الامر باید به عنوان ملاک و معیار از آن استفاده نمود. 

2) «العقل منزه عن المنکر امر بالمعروف:[15] عقل، بازدارنده از منکر و امر به معروف است». عقل، این ودیعه الهی نزد انسان‌ها که ملاک و ابزار اصلی راه‌یابی و وصول انسان‌ها به هدایت و شناخت است، با معیار امر به معروف و نهی از منکر سنجیده می‌شود و چنانچه کسی این دو خصوصیت را نداشته باشد، باید حکم کرد که فاقد عقل است و یا این‌که عقلش معیوب است. چه ارزش و مقامی بالاتر از این‌که به امر به معروف و نهی از منکر معیار سنجش عقل سالم از عقل ناسالم می‌باشد. 
در جای دیگر امام، «دین» و «شمشیر» را که اولی برای هدایت و رأفت نسبت به آدمیان و دومی برای قهر و عذاب طاغیان نهاده شده‌اند، از آن جهت ارزشمند و معتبر می‌شمارد که اینان امر به معروف و ناهی از منکرند. 

3) «السیف فاتق والدین راتق؛ فالدین یأمر بالمعروف و السیف ینهی عن المنکر. قال الله تعالی: لکم فی القصاص حیاه:[16] شمشیر باز‌کننده گره‌ها و دین، سامان‌دهنده امور است؛ پس دین، امر به معروف می‌کند و شمشیر، نهی از منکر می‌نماید. خداوند متعال فرموده است: قصاص حیات شماست.»[17] «رتق» و «فتق» در لغت ضد هم هستند. اولی به معنای بسته و ضمیمه هم بودن و دومی به معنای جدایی و باز بودن. راتق به معنی عاقد(گره زن) و فاتق به معنای حال(باز‌کننده گره) است.[18] شمشیر با قهرش معضلات و گره‌ها را که با وسایل دیگر امکان باز نمودن آنها نیست، باز می‌کند و دین با مهرش نابسامانی‌ها و گره‌های باز شده‌ای را که به هم نمی‌پیوندند، به هم می‌رساند و اوضاع را سامان می‌دهد. امر به معروف و نهی از منکر هم به این شیوه، رتق و فتق امور جامعه اسلامی را به عهده می‌گیرند و در صورت تعطیلی این دو فریضه است که مشکلات حل نمی‌شود و نابسامانی‌ها سامان نمی‌گیرد. 

د ـ مسابقه در زمینه‌ی امر به معروف و نهی از منکر: 
در باب اهمیت دو فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر دو روایت دیگر را از آن حضرت به عنوان خاتمه‌ی این بحث می‌آوریم. البته همان‌طور که ذکر شد، در مباحث آتی نیز که آن‌ها را به موضوعات مختلفی اختصاص داده‌ایم، اهمیت و ارزش امر به معروف و نهی از منکر به خوبی مستفاد می‌گردد. 

1) «اذا رأیتم الخیر فسارعتم الیه و اذا رأیتم الشر فتباعدتم عنه و کنتم بالطاعات عاملیان و فی‌المکارم متنافسین، کنتم محسنین فائزین:[19] هرگاه خیر را دیدید و به طرف آن شتاب نمودید، و هرگاه که شر را دیدید و از آن دوری جستید و در آن حامل عامل به طاعات بودید و در راه مکارم مسابقه دادید، در این هنگام است که شما نیکوکار و رستگارید». عمل به خیر و دوری از شر از مراتب امر به معروف و نهی از منکر محسوب می‌گردند که در ادامه با تفصیل بیشتر درباره‌ی آن بحث خواهد شد. مسابقه در این راه از هم‌گوی سبقت را ربودن، موجب رستگاری می‌شود. انسان را در شمار نیکوکاران قرار می‌دهد. 

2) «ان کنتم لا محاله متسابقین، فتسابقوا الی اقامه حدود الله و الامر بالمعروف:[20] اگر ناچار به مسابقه هستید، در زمینه‌ی اقامه‌ی حدود الهی و امر به معروف با هم مسابقه بدهید». امیرالمؤمنین در این دو گفتار از مؤمنان و مسلمانان می‌خواهد در خصوص اجرای حدود الهی و پرهیز از منکرات و نیز امر به معروف و شتاب به سوی انجام کارهای نیک، از همدیگر سبقت گرفته و با هم مسابقه بدهند. طبع انسان‌ها به گونه‌ای است که همواره در زمینه‌های مختلف با همدیگر در حال مسابقه هستند. لذا بهتر است موضوع مسابقه را از امور کم‌اهمیت و بی‌اهمیت تغییر داده و در موضوعات و زمینه‌های حائز اهمیت از جمله امر به معروف و نهی از منکر که مهم‌ترین عبادات محسوب می‌گردند، به رقابت بپردازند. 

گفتار دوم ـ وجوب امر به معروف و نهی از منکر 
هر چند روایت‌ها و احادیثی که تاکنون بیان گردید، هر یک به نوعی بیانگر وجوب امر معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام علی علیه‌اسلام، می‌باشد، اما در اینجا چند روایت دیگر را که با صراحت بیشتر نمایانگر این مسأله می‌باشند، می‌آوریم. البته در مباحث آتی هم موضوع وجوب این دو فرضیه نهفته است. 

1) «فرض‌الله ... و الامر بالمعروف مصلحه للعوام و النهی عن المنکر ردعاً للسفهاء:[21] خداوند امر به معروف را به خاطر مصلحت عوام و نهی از منکر را به خاطر کوبیدن سفیهان واجب نموده است». از این روایت علاوه بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر، حکمت تشریع آن دو نیز فهمیده می‌شود که عبارت از مصلحت عوام و راندن سفیهان جامعه است. 

2) «کن بالمعروف آمراً و عن المنکر ناهیاً:[22] آمر به معروف و ناهی از منکر باش». امام علی علیه‌السلام، در کوتاه‌ترین عبارت، وجوب این دو فرضیه را بیان داشته است. 

3) «اموا بالمعروف و أنهوا عن المنکر:[23] امر به معروف و نهی از منکر کنید» در این دو روایت با صیغه‌ی امر، واجب بودن این دو فرضیه‌ی مقدس به مسلمانان یادآوری شده است. در جای دیگری حضرت سکوت و چشم‌پوشی در برابر گناهان دیگران را حلال نمی‌دانند. 

4) لا یحل لعین مؤمنه‌تری الله یعصی فتطرف حتی تغیره:[24] حلال نیست برای چشم مؤمنی که ببیند نافرمانی خداوند می‌شود، چشم‌پوشی نماید، مگر اینکه نسبت به تغییر آن اقدام نماید.» 

گفتار سوم ـ شرط و خصوصیات آمر و ناهی 
علی علیه‌السلام، تعابیر زیادی در خصوص آمر و ناهی و این‌که چه خصوصیاتی باید داشته باشد و به چه نکاتی توجه نماید، دارند. مهم‌ترین خصوصیت امر به معروف و ناهی از منکر از نظر امیر‌المؤمنین این است که باید خودش به آنچه که می‌گوید، عامل باشد. دیگر این‌که اهل مدارا، سازش و تابع مطالع نباشد. همچنین آمر و ناهی باید در این راه از سرزنش ملامت‌گران نهراسند.

الف ـ عامل بودن آمر و ناهی 
عامل بودن شخص آمر و ناهی که اغلب در لسان دین و بالاخص در کلمات امام علی علیه‌السلام، از آن به «ائتمار» و «تناهی» تعبیر می‌شود، نکته بسیار مهمی است که باید آمر و ناهی آن را مراعات نماید. این موضوع که در قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم‌السلام، نیز بر آن صحه گذاشته شده است، به اندازه‌ای اهمیت دارد که عده‌ای از علما آن را شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر دانسته‌اند.[25] البته در مقابل، جمهور فقها و علما قائل به این شرط برای وجوب نیستند و همان چهار شرط مشهور(علم، عدم اصرار عاصی بر معصیت، احتمال تأثیر، عدم احتمال مفسده و ضرر مالی و جانی و عرضی) را شروط وجوب می‌دانند.[26] مع‌الوصف عدم پایبندی آمر و ناهی به آنچه خود می‌گوید و از دیگران انتظار دارد، به عنوان یک صفت بسیار نکوهیده قلمداد شده است: 

1) «آئتموا بالمعروف و أمروا به و تناهوا عن‌المنکر و انهواعنه:[27] به معروف عمل کنید و به آن امر و فرمان دهید. از منکر دست بکشید و دیگران را نیز از آن باز دارید.» در اینجا حضرت ابتدا به «ائتمار» و عمل نمودن به معروف و کار نیک دستور می‌دهند سپس خواستار «امر به معروف» می‌گردند. همچنین اول «تناهی و ترک منکر را لازم می‌دانند، آنگاه می‌خواهند که «نهی از منکر» صورت گیرد. 

امر به معروف و نهی از منکر معیار سنجش دیگر اعمال انسان‌هاست/ ثواب امربه‌معروف بالاتر از جهاد در راه خداست/ لعنت خدا بر مردمی که این فریضه الهی را ترک کردند

2) «إنی لارفع نفسی أن انهی الناس عمالست انتهی عنه او آمرهم بما لا اسبقهم الیه بعملی اوارضی منهم لا یرضی ربی:[28] من نفس خود را بالاتر از این می‌دانم که مردم را از چیزی نهی کنم که خودم دست از آن بر‌نداشته باشم، یا آنان را به چیزی دستور دهم که خودم قبل از آنان بدان عمل نکرده باشم، یا به کاری از آنان راضی باشم که خداوند از آن رضایت نداشته باشد». امر و نهی بدون عمل، که در سیره‌ی شخص آمر و ناهی مورد توجه نباشد و صرفاً دیگران را مد‌نظر قرار دهد و در آن، آمر و ناهی از کردار خودش غافل باشد، آنچنان ناپسند و خلاف شأن یک انسان وارسته است که حضرت شأن خود را بالاتر از آن می‌داند که این‌گونه باشد. 

3) «ایها الناس إنی والله لا احثکم علی طاعه إلا و أسبقکم الها، و لا أنها عن معیصه الا و أتناهی قلبکم عنها:[29] ای مردم، به خدا قسم من هیچ‌گاه شما را به طاعتی تشویق و ترغیب نکرده‌ام مگر اینکه خودم قبل از شما از آن دست کشیده‌ام». زشتی و ناپسندی امر و نهی بدون عمل را حضرت دلالت بر گمراهی جهل می‌داند، آنچنان که در این دو روایت که در‌پی می‌آید، ملاحظه می‌نماییم. 

4) «گفی بلمرء غوایه أن یأمر الناس بما لا یأمر به وینها هم اعمالا ینهی عنه:[30] برای گمراهی انسان همین کافی است که دیگران را به چیزی امر کند که خود، بدان عمل نمی‌کند و دیگران را از چیزی نهی کند که خود از آن دست نمی‌کشد.» 

5) «کفی بالمرء جهلاً أن ینکر علی الناس ما یأتی مثله:[31] در نادانی انسان همین بس است که مردم را از کاری باز دارد که خودش همان را انجام می‌دهد». بیاناتی این چنین رسا و بلیغ، عدم التزام شخص را به اوامر و نواهی خود، ناشی از گمراهی و جهل انسان می‌داند. به راستی بدترین خصلتی که ممکن است آدمیب داشته باشد، همین است که خودش اهل معروف و تارک منکر نیست، ولی دیگران را این‌گونه می‌خواهد. آن حضرت تعابیر ارزنده دیگری نیز در این خصوص دارند. 

6) «کن بالمعروف آمرا و عن المنکر ناهیاً و بالخیر عاملاً و للشر مانعاً:[32] آمر به معروف و ناهی از منکر باش، همچنین عامل به خیر(معروف) و تارک(مانع) شر و منکر باش». امام پس از واجب نمودن امر به معروف و نهی از منکر، بلافاصله می‌خواهد که انسان نسبت به خیر یا معروف عامل، و نسبت به شر یا منکر، تارک و مانع باشد. در کلامی دیگر آن حضرت همین نکته را به بیانی دیگر تشریح می‌فرمایند. 

7) مکن عاملاً بالخیر ناهیاً عن الشر منکراً شیمه‌الغدر:[33] عامل به خیر، ناهی شر و انکار‌کننده‌ی شیوه‌ی نیرنگ باش». 

8) «کن آمراً بالمعروف و عاملاً به ولا تکن ممن یأمر به ولا یعمل به فتبوء یأثمه و تتعرض لمقت ربه:[34] آمر و عامل به معروف باش و از کسانی نباش که به معروف امر می‌کنند، ولی به آن عمل نمی‌نمایند؛ چراکه در این صورت دچار گناه شده و سخط و خشم خداوند را نصیب خود گردانیده‌ای». در صورتی که آمر به معروف عامل به معروف نباشد، مرتکب گناه و معصیت گردیده و سخط و نارضایتی و خشم خداوند را برای خودش خریده است. در ‌واقع امر به معروف به همراه عمل به آن ارزشمند است و چناچه عمل، همراهش نباشد، مجازات و عقاب الهی را در‌پی خواهد داشت. 

9) مو الا للذکر لاهلاً ... و یأمرون بالقسط و یأتمرون به و ینهون عن‌المنکر و یتناهون عنه:[35] اهل ذکر کسانی هستند که ... امر به قسط می‌کنند و خود نیز بدان عاملند، از منکر نهی می‌کنند و خود نیز از آن دوری می‌جویند». می‌بینیم که ائتمار و تناهی از صفات «اهل ذکر» به حساب می‌آید و آنان را که این‌گونه نباشند، باید اهل غفلت و ناآگاهی دانست که روایت‌های قبل به خوبی نمایانگر این امر می‌باشد. 

10) «لا تکن ممن ... ینهی و لا ینتهی و یأمر بما لا یأتی:[36] از جمله کسانی نباش که نهی می‌کنند. ولی خود از آن دست برنمی‌دارند و امر می‌کنند اما خود عمل نمی‌کنند». این روایت و روایت بعدی همانند پاره‌ای از روایت‌های گذشته انسان را نهی می‌کند از اینکه امر به معروف و ناهی از منکر باشد، ولی در عین ‌حال خودش به معروف عمل نکند و از کار زشت و منکر دست بر ندارد: 

11) «لا تکن ممن ... یحب‌الصالحین و لا یعمل عملهم و یبغض المذنبین و هو احدهم:[37] از جمله کسانی نباش که صالحان را دوست دارند، ولی همانند آنان عمل نمی‌کنند و از گناهکاران خشمگین‌اند ولی خود یکی از آنان می‌باشند». 

12) «من نصب نفسه ‌للناس اماماً فعلیه أن بیدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه. و معلم نفسه احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم:[38] کسی که خود را امام و مقتدای دیگران می‌داند، باید قبل از اینکه به تعلیم دیگران بپردازد، خود را تعلیم بدهد و تربیت کردنش به وسیله سیرتش باشد نه با زبان؛ کسی که معلم خودش باشد، سزاوارتر است که گرامی داشته شود تا کسی که معلم و مربی دیگران است». در این بیان حضرت علی(ع) تعلیم نفس را مقدم بر تعلیم دیگران می‌داند و بر همین اساس می‌فرماید: باید تأدیب و اصلاح دیگران به وسیله‌ی سیره‌ی عملی باشد نه به وسیله زبان. 

13) «و انهوا عن المنکر و تناهوا عنه فانما امرتم بالنهی بعد التناهی:[39] نهی از منکر کنید و خود نیز از آن بپرهیزید. همانا نهی از منکر بر شما واجب شده است بعد از تناهی(ترک منکر)». امام(ع) تناهی و ترک منکر را مقدم بر نهی از منکر می‌داند. لذا انسان باید اول خودش را اصلاح نماید، سپس همت به اصلاح دیگران بگمارد؛ چراکه در غیر این صورت اقدامش تأثیر مطلوب را نداشته و نمی‌تواند دیگران را اصلاح نماید. 

14) «من لا یصلح نفسه لا یصلح غیره:[40] کسی که خودش را اصلاح نکند دیگران را نیز اصلاح نخواهد کرد». در پایان بیانی را از آن حضرت می‌آوریم که نسبت به سخنان قبل، از شدت بیشتری برخوردار می‌باشد و در آن، آمرین به معروف را که تارک آن هستند و همچنین ناهیان از منکر را که عامل به منکرند، مورد نفرین قرار می‌دهد و درخواست لعن خداوند را برای آنان می‌نماید. 

15) «و لعن‌الله الامرین بالمعروف التارکین له و الناهین عن المنکر العاملین به:[41] خداوند لعنت کند کسانی را که امر به معروف می‌کنند، ولی تارک آنند و نهی از منکر می‌نمایند، ولی عامل به آن هستند». این فریاد امیرالمؤمنین به دنبال سخنان درد‌‌مندانه‌ دیگری است که آن را در گفتار دیگر تحت عنوان «آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر» بیان خواهیم داشت؛ آنجا که می‌فرماید: «فساد در همه‌ جا آشکار شده است ولی نهی‌کننده‌ای نیست که اوضاع را تغییر بدهد و باز‌دارنده‌ای که خود را نیز باز دارد، پیدا نمی‌شود. آیا این‌گونه می‌خواهید که مجاور و همنشین خداوند شوید در منزلگاه قربش؟ و این‌گونه می‌خواهید که اولیای الهی شوید در نزد او؟ هرگز! خداوند را نمی‌توانید در مورد بهشتش گول بزنید و رضای خداوند جز با طاعت به دست نمی‌آید».[42]

ب ـ اهل مدارا، سازش و طمع نبودن 
حضرت امیر علیه‌السلام، در کلامی زیبا می‌فرمایند: 

1) لا یقیم امر‌الله سبحانه الامن لا یصانع و لا یضارع و لا یتبع المطامع:[43] کسی نمی‌تواند امر خدای سبحان را اقامه کند مگر آنکه مدارا نکند، سازشکار نباشد و پیرو آرزوها نگردد». در خصوص اقامه‌ی حدود و امر خدا و ارتباط آن با امر به معروف و نهی از منکر در مطالب گذشته اشاراتی شده و در ادامه نیز در گفتاری مستقل مطالب دیگری آورده خواهد شد. به هر حال کسی که بخواهد در راه خدا قدم بردارد و امر خداوند را اجرا نماید، مسلماً باید ثابت قدم و استوار باشد و طمع و آز و نیز مدارا و سازشکاری را از خود دور کند. 

ج ـ بی‌توجهی به ملامت‌گران 
امیر مؤمنان در کلامی حکمت‌آمیز، آنجا که پس از جنگ صفین برای فرزند گرامی‌اش امام حسن علیه‌السلام، وصیت می‌نویسند، پس از دستور دادن به این که امر به معروف کن تا از اهل آن باشی(و أمر بالمعروف تکن من اهله)[44] و با دست و زبان نهی از منکر کن(وانکر و منکر بیدک و لسانک)[45] و به‌طور کامل از کسی که مرتکب منکر است، دوری نما(و با ین من فعله بجهدک):[46] می‌فرماید: 

1) «و جاهد فی‌الله حق جهاده و لا تأخذک فی الله لومه لائم:[47] و در راه خدا جهاد کن، آن‌گونه که شایسته است و در راه خدا مبادا سرزنش سرزنش‌کنندگان تو را باز دارد». از آنجا که یکی از موانع اجرای وظیفه امر به معروف و نهی از منکر ممکن است سخنان ملامت‌گران و یاوه‌گویان باشد، حضرت تذکر می‌دهد که مبادا به صحبت اینان توجه نمایی. بی‌شک امر به معروف و نهی از منکر که از یک نوع جهاد است، اعتراض عده‌ای را به دنبال خواهد داشت، اما آمر و ناهی نباید به این موضوع توجه نمایند. 

گفتار چهارم ـ مراتب امر به معروف و نهی از منکر 
از دیدگاه امام علی علیه‌السلام، فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر سه مرتبه دارد: 

1) مرتبه قلبی؛ 

2) مرتبه‌ی لسانی(زبانی)؛ 

3) مرتبه یدی(دستی و عملی). 

این تقسیم‌بندی در کتاب‌های فقهی علمای اسلام نیز رایج گشته و تمامی فقها به هنگام بحث از این فریضه، آن را به سه مرتبه به شرح فوق تقسیم می‌نمایند. هر یک از مراتب مذکور خود دارای مراحلی است که آمر و ناهی با رعایت الیسر فلا‌عسر(از ساده به سخت) باید امر و نهی نمایند. در اینجا ابتدا روایت‌هایی از آن حضرت را در این‌ خصوص می‌آوریم، آنگاه در خصوص پایین‌ترین مرتبه یعنی مرتبه‌ی قبلی که حداقل مراتب است، بحث مستقلی خواهیم داشت. 

الف ـ مراتب سه‌گانه‌ی امر به معروف و نهی از منکر: 
1) «و آنکر المنکر بیدک و لسانک و باین من فعله بحهد:[48] با دست و زبانت نهی از منکر کن و با تمام وجود از کسی که مرتکب آن می‌شود، دوری نما». مراتب سه‌گانه‌ی امر و نهی در این روایت از مشکل به آسان(دست، زبان، قلب) بیان گردیده است. دوری جستن از فرد گناهکار یکی از مراحل مرتبه‌ی قلبی است که در این روایت به عنوان حداقل اقدامی که انسان باید در مقابل مرتکب منکر انجام دهد، ذکر گردیده است. 

2) «ایها المؤمنون انه من رأی عدواناً یعمل به و منکراً یدعی الیه فانکره فقد سلم و بر‌ئ، و من انکره بلسانه فقد أجر و هو افضل من صاحبه، و من انکره بالسیف لتکون کلمه‌الله هی العیا و کلمه الظالمین هی السفلی فذلک الذی اصاب سبیل الهدی و قام علی الطریق و نور فی قلبه الیقین:[49] ای مؤمنان، هرگاه کسی دید که به دشمنی و نافرمانی حق عمل می‌شود و منکری رواج می‌یابد و آن را قلباً انکار نماید و از آن بیزاری جوید، راه به سلامت برده و از گناه تبرئه می‌شود. هرکس آن را با زبان نیز انکار کرده و با آن به مخالفت برخیزد، اجر و پاداش نیز دریافت داشته و چنین کسی از قبلی بهتر است. هرکس آن را به وسیله شمشیر انکار و با آن مبارزه نماید و کاری کند که جبهه‌ی حق و کلمه‌الله متعالی شود و جبهه‌ی ناحق و جانب ظالمان پست و خوار گردد، او راه هدایت را پیدا کرده بر راه مستقیم و راست قرار گرفته و یقین را در قلبش شکوفا ساخته است». حضرت در اینجا ضمن این‌که نهی از منکر را در سه مرتبه‌ی عملی می‌داند، ارزش و اهمیت هر یک را نیز یاد‌آور می‌شود که مرتبه‌ی لسانی را از مرتبه‌ی قلبی و مرتبه یدی را از مرتبه‌ی زبانی بالاتر اعلام می‌کند. عمل در حد مرتبه‌ی قلبی باعث می‌شود که انسان خود را سالم نگه داشته و مرتکب گناه نگردد. در مرحله‌ی زبانی، آمر و ناهی، اجر و پاداش نیز می‌گیرد و در مرحله پایانی بالاترین پاداش را که عبارت از هدایت به راه راست و حرکت در آن طریق است، نصیب خود می‌گرداند. 

3) «فمنهم المنکر بیده و لسانه و قلبه فذلک المستکمل لخصال الخیر، و منهم المنکر بلسانه و قلبه و التارک بیده فذلک متمسک بخصلتین من خصال الخیر و مضیع خصله، و منهم المنکر بقلبه و التارک بیده و لسانه فذلک الذی ضیع اشرف الخصلتین من الثلات و متمسک بواحدهف و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میت الاحیاء:[50] گاهی فرد با دست و زبان و قلب نهی از منکر می‌کند، چنین کسی همه خصلت‌های خیر را تکمیل می‌نماید. گاه تنها با زبان و قلب نهی از منکر کرده و مرتبه دستی را ترک می‌نماید، چنین فردی دو خصلت خیر را به چنگ آورده ولی یکی را ضایع نموده و از دست داده است. گاهی نیز فقط در قلب نهی از منکر نموده و مرتبه‌ی دستی و زبانی را رها می‌کند وی در این حالت دو خصلت شریف و برتر را از دست داده و تنها به یکی از خصلت‌های سه‌گانه اکتفا نموده است. گاهی نیز نهی از منکر را در زبان، قلب و عمل رها و ترک می‌کند، در این حالت فرد مزبور مرده‌ی متحرک است». «مرده‌ی متحرک» بهترین تعبیر برای کسی است که حتی در قلبش نسبت به معروف‌هایی که به آن‌ها عمل نمی‌شود و منکراتی که رواج پیدا می‌کند، عکس‌العمل نشان نمی‌دهد. این‌ چنین کسی به راستی که مرده‌ای است در بین زندگان؛ چراکه قلب او که مایه‌ی حیات و مرکز تحرک اوست، از خاصیت افتاده و در‌واقع مرده است. 

4) «اول ما تغلبون علیه من‌الجهاد، الجهاد با یدیکم ثم بالسنتکم ثم بقلوبکم، فمن لم یعرف بقلبه معروفاً و لم ینکره منکراً، قلب و جعل اعلاه اسلفه و اسفله اعلاء:[51] اولین مرتبه‌ای از جهاد که در آن شکست می‌خورید، جهاد با دست است، سپس جهاد با زبان و آنگاه جهاد با قلبهایتان می‌باشد. هرکس در قلبش معروفی را جای ندهد و منکری را از آن نراند، سرنگون می‌شود». در کلام قبلی حضرت، تارکان فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر را در مرتبه قلبی، مرده‌ای در بین زندگان، و در اینجا سرنگون شده‌ای که سرش به پایین و پاهایش به طرف بالاست، معرفی نموده است. این عبارت‌ها، تحقیر‌آمیزترین تعبیراتی هستند که زبان امام معصوم نسبت به این دسته از افراد بیان شده است. 

روایت‌های مذکور همگی در مقام بیان مرتبه‌های سه‌گانه‌ی امر به معروف و نهی از منکر و ارزش و اعتبار هر یک از آنها هستند که انسان مؤمن باید در هر سه مرتبه، عامل به این فریضه باشد تا رضایت خداوند متعال را بطور کامل کسب نماید. در دسته‌ای دیگر از روایت‌ها و احادیث از قول امام اول شیعیان، مرتبه قلبی به عنوان حداقل وظیفه یک مکلف مورد توجه خاص قرار گرفته و آن حضرت از شیعیان می‌خواهد اگر برای عمل به مراتب زبانی و دستی عذر و یا بهانه‌ای دارند، لااقل در مرتبه قلبی به درستی عمل نمایند. همچنین مرتبه قلبی خود دارای مراحلی است که انتظار هست حداقل انسان، پایین‌ترین مرحله از این مرتبه را کسب نماید. 

ب ـ مرتبه قلبی امر به معروف و نهی از منکر 
1) اذا رأی احدکم المنکر و لم یستطع أن ینکره بیده و لسانه و انکره بقلبه و علم‌الله صدق ذلک منه، فقد انکره:[52] هرگاه یکی از شما، منکری را ببیند و نتواند با دست و زبان جلوی آن را بگیرد، ولی قلباً آن را انکار نماید و خداوند صداقت او را تأیید کند، به وظیفه نهی از منکر خود عمل کرده است». امام در این بیان خود به دو شرط، نهی از منکر قلبی را برای ادامه فریضه کافی می‌داند: 

اول ـ انسان نتواند با دست و زبان نهی از منکر کند؛ 

دوم ـ خداوند انکار قلبی او را قبول نموده و انسان در این خصوص صادق باشد. 

اینک روایت‌های دیگری از آن حضرت را می‌آوریم که در آنها درجات و مراحل این مرتبه را نیز به نوعی بیان فرموده است. 

2) الراضی بفعل کالداخل فیه معهم:[53] کسی که نسبت به کار عده‌ای راضی باشد، مانند این است که او نیز با آنان در انجام آن کار شریک است». رضایت یا عدم رضایت و حب و بغض، کمترین حالتی است که باید انسان وارسته و متقی در قلبش نسبت به معروف و منکر داشته باشد. 

3) ایها الناس، یجمع الناس الرضا و السخط. و انما عقرباقه ثمود رجل واحد فعمهم‌الله بالعذاب لما عموه بالرضا:[54] ای کردم، رضا و سخط است که مردم را جمع کرده و هماهنگ می‌نماید. فاقه ثمود را فقط یک نفر از قوم ثمود پی کرد، ولی خداوند همه آنها را عذاب کرد، چرا که دیگران نیز به عمل آن فرد راضی بودند». 

4) ادنی الانکاران ان تلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره:[55] حداقل مرتبه‌ی نهی از منکر این است که گناهکاران را با ترش‌رویی ملاقات کنی.» پس از حصول نارضایتی از انجام کار ناپسند، حداقل کاری که باید فرد مقید انجام دهد این است که با چهره طبیعی با فرد گناهکار مواجه نشود، بلکه اخم نموده و عدم رضایت خودش را از آن کار ناپسند به نوعی بنمایاند. از این روایت و روایت‌های قبل استفاده می‌نماییم که دوست داشتن معروف و دوست داشتن منکر در قلب، گرچه به نوبه خود پسندیده است، اما کافی نیست و فرد باید پس از این حب و بغض، عکس‌العمل ظاهری نیز از خود نشان دهد. قبلاً به هنگام بحث از شرایط و خصوصیات آمر و ناهی روایت(شماره 11 قسمت الف گفتار سوم) از قول حضرت آوردیم که فرمود: «کسی نباش که صالحان را دوست دارد، ولی عمل آنان را انجام نمی‌دهد و گناهکاران را دوست ندارد، ولی خودش از آنهاست». 

بنابراین پس از دوست داشتن عمل صالح و صالحان، باید سعی کرد که همانند آنها شد تا دیگران نیز به این کار تشویق شوند. همچنین پس از حصول بغض و ناخشنودی در دل نسبت به گناه و گناهکاران، باید ناخشنودی خود را از عمل آنان به نحوی(ولو با ترش‌رویی)، آشکار نمود و متعاقب آن، باید خود نیز از قسمت «د» گفتار اول نیز که در بحث اهمیت امر به معروف و نهی از منکر آن را از قول امیرالمؤمنین علیه‌السلام، آوردیم، ناظر به همین معناست؛ آنجا که فرمود: «هرگاه خیر را دیدید و به سوی آن شتاب نمودید و آنگاه که شر را دیده و از آن دوری جستید ... رستگار و پیروزید». اصولاً عامل بودن آمر و ناهی به اعتقادات و افکار خود، که توقع آن را از دیگران دارد، جزء شرایط حائز اهمیت است و در این میان، سیره عملی انسان در امور خیر، خود بهترین آمر به معروف می‌باشد. این موضوع در ضمن حدیث شماره 12 قسمت الف گفتار سوم نیز از قول مولای متقیان ذکر گردید که فرمود: «کسی که خود را مقتدای دیگران می‌داند باید اول خودش را آموزش دهد و کاری کند که تأثیرش بر دیگران به واسطه سیره‌اش باشد نه زبان». از مجموع مطالب گذشته چنین نتیجه گرفته می‌شود که در کلام علی علیه‌السلام، امر به معروف در مرتبه قلبی، دارای سه مرحله است: 

اول ـ دوست داشتن عمل صالح و صالحان؛ 

دوم ـ رفتن به طرف عمل صالح و صالحان؛ 

سوم ـ انجام عمل نیک، طوری که مایه تأسی دیگران گردد. 

همچنین نهی از منکر در مرتبه‌ی قلبی دارای سه مرحله است: 

اول ـ بعض و سخط نسبت به گناه و گناهکاران؛ 

دوم ـ برخورد ترش‌رویانه با گناهکاران؛ 

سوم ـ دوری جستن و اجتناب از عمل زشت.(تا مایه عبرت دیگران باشد)

گفتار پنجم ـ ترک امر به معروف و نهی از منکر
از آنجا که این دو فرضیه بر مسلمانان واجبند، طبعاً ترک آنها نیز حرام است. در روایت‌ها و احادیثی که از نظر گذشت، مذموم بودن ترک این فریضه به خوبی مستفاد می‌گردد؛ بویژه روایت‌های مربوط به گفتار و جواب امر به معروف و نهی از منکر و دیگر مباحث گذشته و آتی که به دنبال خواهد آمد. در اینجا دسته دیگری از کلمات و سخنان وارد شده از حضرت امیر علیه‌السلام، را ارائه می‌نماییم که بیشتر اختصاص دارند به ترک امر به معروف و نهی از منکر، آثار مترتب بر این ترک و همچنین علل و عواملی که انسان‌ها را وادار به ترک این فریضه می‌نماید. لذا این بحث را در دو قسمت بیان می‌کنیم. 

الف ـ آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر: 
1) «اذا لم یأمروا بالمعروف و لم ینهوا عن‌المنکر، لم یتبعوا الاخیار من اهل بیتی:[56] هر که مردم به معروف و نهی از منکر نکنند، در آن هنگام است که از نیکان و برگزیدگان اهل‌ بیت من پیروی نمی‌شود». بزرگ‌ترین خطر و ضرری که در اثر ترک امر به معروف و نهی از منکر متوجه جامعه اسلامی می‌شود، این است که مسلمانان از نیکان اهل ‌بیت تبعیت و پیروی نمی‌کنند و در عوض تابع نا‌اهلان و فاسدان خواهند گردید. بنابراین، یکی از آثار سوء ترک این فریضه، گمراهی و ضلالت است که گرفتار جامعه می‌شود؛ چرا که دنباله‌رو هادیان و راهنمایان معصوم و امین نگردیده و زمام امور خود را به دست افراد ناباب خواهند داد؛ همان‌گونه که در صدر اسلام و پس از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و آله و نیز پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، این اتفاق افتاد. 

2) «ان‌الله لم یلعن القرن الماضی بین ایدیکم الا لترکهم الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. فلعن‌الله السفهاء لرکوب المعاصی و الحکماء لترک التناهی:[57] خداوند افراد قرن گذشته و پیش از شما را لعن نکرد مگر به خاطر اینکه آنان امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند. لذا خداوند نادان‌ها را به خاطر ارتکاب معاصی و حکما و دانشمندان را به دلیل ترک تناهی و باز‌ نداشتن گناهکاران مورد لعن قرار داده است». 

3) «لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم:[58] امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید؛ زیرا بدان بر شما مستولی می‌شوند و آنگاه دعا می‌کنید(برای نجات از آن وضع) ولی دعای شما مستجاب نمی‌شود».

4) «ایها الناس لولم تتخاذلو عن نصر‌الحق و لم تهنوا عن توهین الباطل، لم یطمع فیکم من لیس مثلکم و لم یقو من قوی علیکم:[59] ای مردم، اگر در یاری حق پستی به خرج نمی‌دادید و در تحقیر و کوچک کردن باطل سستی نمی‌کردید، هرگز کسی که از شما نسبت به شما طمع نمی‌ورزید و هیچ‌گاه فرد قوی بر شما مسلط نمی‌گشت». 

5) «انما هلک من کان قلبکم حینما عملوا بالمعاصی و لم ینهاهم الربانیون و الاحبار عن ذلک ... فنزلت بهم العقوبات:[60] گذشتگان به این دلیل هلاک شدند که مرتکب گناه می‌شدند و رهبران و پیشوایان مذهبی، آنان را از منع نمی‌کردند ... لذا مجازات‌های خداوند شامل حالشان گردید». 

6) «انهم لما تمادوا فی المعاصی و لم ینهاهم الربایون و الاحبار عن ذلک، نزلت بهم العقوبات:[61] آنگاه که پیشینیان تمایل به گناه پیدا کردند و پیشوایان مذهبی و پرهیزگارانشان آنان را از گناه باز نداشتند، عقوبت‌ها بر آنان نازل گردید».

7) «ظهر الفساد فلا منکر مغیر و لا زاجر مزدجرا فبهذا تریدون ان تجاوروا‌الله فی دار قدسه و تکونوا اعز اولیائه؟ هیهات لا یخدع‌الله عن جنته و لا تنال مرضاته الا بطاعه: فساد آشکار شده است اما کسی نیست که آن را تغییر دهد و باز‌دارنده‌ای نیست که آن را باز دارد. آیا اینگونه می‌خواهید در منزل‌گاه قدس الهی با خداوند مجاور و همنشین شوید و از عزیزترین اولیای او به حساب آیید؟ هرگز! خداوند را در مورد بهشتش نمی‌توان گول زد و جز با اطاعت نمی‌توان رضای او را به دست آورد». 

با جمع‌بندی روایت‌ها و احادیثی که گذشت، در مجموع از دیدگاه امام علی علیه‌السلام، آثار زیر ناشی از ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر خواهد بود: 

1) عدم پیروی از اهل‌بیت و دنبال نا‌اهلان رفتن(گمراهی)؛ 

2) لعنت خداوند که شامل هر دو قشر سفیه و عالم جامعه خواهد شد؛

3) مستولی شدن بدان و انسان‌های شرور جامعه بر دیگران؛ 

4) عدم استجابت دعا؛ 

5) به طمع افتادن بیگانگان و اقویا در مورد مسلمانان؛ 

6) هلاکت مردم و سرازیر شدن سیل بلاها بر آنان؛ 

7) عدم امکان مجاورت و هم‌نشینی با خداوند؛ 

8) عدم امکان اینکه انسان جزء اولیای عزیز خداوند بشود؛ 

9) بی‌خاصیتی انسان(میت الاحیاء). 

نکته اخیر را قبلاً در بحث مراتب امر به معروف و نهی از منکر در حدیث شماره «3» قسمت «الف» گفتار چهارم مورد بحث قرار دادیم و سایر نکات هشت‌گانه مذکور نیز در چند روایت اخیر نهفته است. 

ب ـ علت ترک امر به معروف و نهی از منکر 
این موضوع دارای دامنه وسیع و گسترده‌ای است و به همین دلیل بسیار جای تأمل دارد؛ چراکه انسان پس از این همه تأکیدات که در شرع اسلام نسبت به اهمیت و فضیلت امر به معروف و نهی از منکر و همچنین آثار و برکات اجرای آن و نیز آثار و عواقب سوء ترک آن شده است، همچنان بی‌توجهی کرده و از انجام آن سرباز می‌زند. در اینجا در حد اختصار و با استعانت و استمداد از کلمات پر مغز امیر‌المؤمنان، مطالبی را در خصوص علت ترک این فریضه عرضه می‌داریم. 

1) «ان الامر بالمعروف و النهی المنکر لا یقربان من اجل و لا ینقصان من رزق: امر به معروف و نهی از منکر نه مرگی را نزدیک می‌کند و نه موجب کاستی رزق و روزی می‌گردد». این کلام امیر‌المؤمنین گویا در جواب یک سؤال مطرح شده است و آن این‌که «آیا امر به معروف و نهی از منکر موجب ضرر جانی و یا مالی می‌گردد؟» که حضرت عقیده‌ای برخلاف آن را مطرح می‌نمایند. این معنا مجموعاً سه‌بار دیگر در قول آن حضرت(با اندکی تفاوت)، بیان گردیده است.[64] بنابراین مهم‌ترین عامل باز‌دارنده مسلمانان از اجرای فریضه مقدس امر به معروف و نهی از منکر از نظر روانی براساس دیدگاه امام علی علیه‌السلام، عبارت از «بیم و خوف جانی و ترس از ضرر مالی» است. 

گفتار ششم ـ امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود 
در روایت‌های شماره 2و 3 قسمت «الف» گفتار اول و شماره «2» قسمت «د» گفتار اول و حدیث قسمت «ب» گفتار سوم ملاحظه شد که گاهی فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر با فریضه‌ی دیگری به نام «اقامه‌ی حدود» یا «حفظ حدود» و یا «اقامه‌ی امر خداوند» تکمیل گردیده است. روشن است که اقامه حدود خود نوعی نهی از منکر می‌باشند منتها این مرتبه‌ی از نهی از منکر، دارای ویژگی خاصی است و به همین علت در کتاب‌های فقهی باب خاصی به آن اختصاص یافته است.[65] اقامه حدود خود دارای شرایط خاصی می‌باشد و وظیفه‌ی همگانی نیست؛ بلکه به عهده‌ی فقها، حاکمان شرع و رهبران جامعه است که به اقامه حدود الهی بپردازند. 

در روایت دوم از قول حضرت علی، علیه‌السلام آوردیم که فرمود: «غایت دین، امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود است». در روایت سوم فرمود: «قوام شریعت به امر به معروف، نهی از منکر و اقامه حدود است». در روایت دهم آمده است که آن حضرت فرمود: «هرکس سه خصلت در او باشد از شر دنیا و آخرت در امان است: امر به معروف، نهی از منکر و حفظ حدود الهی». حفظ حدود الهی که در اینجا بیان گردیده است، از «اقامه حدود» عام‌تر بوده و با امر به معروف و نهی از منکر بیشتر مطابقت دارد. در روایت شانزدهم، حضرت همگان را به مسابقه برای اقامه‌ی حدود الهی و امر به معروف فرا می‌خواند. و بالاخره در حدیث قسمت «ب» گفتار سوم، صفات اقامه‌کننده امر خداوند را این‌گونه برشمرد: 

1) مدارا نمی‌کند؛ 

2) سازش نمی‌کند؛ 

3) از مطامع و حرص و آز تبعیت نمی‌کند. اقامه امر خداوند نیز اصطلاحی عام و در‌بر گیرنده‌ی امر به معروف، نهی از منکر و اقامه حدود است. 

گفتار هفتم ـ امر به معروف و نهی از منکر و جهاد 
از دیدگاه امام علی علیه‌السلام، امر به معروف و نهی از منکر هر یک شعبه‌ای هستند از شعب جهاد. 

1) «ایایمان علی اربع دعائم: علی الصبر و الیقین و العدل و الجهاد ... و الجهاد منه علی اربع شعب: علی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و الصدق فی ‌المواطن و شنآن الفاسقین:[66] ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد.(آنگاه حضرت به ترتیب برای هر پایه، چهار شعبه را برمی‌شمارد تا به جهاد می‌رسد. جهاد چهار شعبه است: امر به معروف، نهی از منکر، صدق و راستی در هر حال و دشمنی با فاسقان». در روایت شماره پنج که شرح آن گذشت نیز دیدیم که حضرت، ارزش امر به معروف و نهی از منکر را از همه اعمال نیک و حتی جهاد در راه خدا بالاتر می‌داند. در روایت شماره 37 قسمت «ج» گفتار سوم نیز ملاحظه شد که حضرت پس از آنکه خطاب به امام حسن علیه‌السلام، در وصیتنامه‌اش فرمود: «و أمر بالمعروف تکن من اهله» و پس از آن فرمود: «و انکر المنکر بیدک و لسانک و باین من فعله بجهدک»، در ادامه‌ی موضوع، جهاد را به میان کشیده و می‌فرماید: «و جاهد فی‌الله حق جهاده و لا تأخذک فی‌الله لومه لائم» لذا ارتباط تنگاتنگ امر به معروف و نهی از منکر با جهاد و ارزش‌ والای هر یک از این فرایض به خوبی در گفتار آن امام مشهود است. 

گفتار هشتم ـ امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت 
نصیحت شیوه‌ای است که در امر به معروف و نهی از منکر لسانی باید مورد توجه آمر و ناهی باشد و از این ابزار به خوبی در راه هدف مقدسش استفاده نماید. همچنین از آنجا که همه انسان‌ها جایز‌الخطا هستند، طبعاً همگی نیازمند نوعی نصیحت از جانب همر‌زمان خود می‌باشند. در میان آثار و روایت‌های رسیده از امام علی علیه‌السلام، تعابیر و مطالب بسیار مغتنم و نغزی در خصوص ارزش نصیحت و همچنین نصیحت‌پذیری وجود دارد که در اینجا چشمه‌ای از آن را ذکر می‌کنیم: 

1) «لا خیر فی لیسوا بناصحین الناصحین:[67] قومی که ناصح نباشند و نصیحت‌کنندگان را دوست نداشته باشند، هیچ خیری در بین آنها نیست». 

2) «النصح ثمره المحبه:[68] نصیحت میوه محبت است». 

3) «من قبل النصیحه أمن الفضیحه:[69] کسی که پذیرای نصیحت باشد، از رسوایی در امان است». 

4) «من اکثر التوفیق الاخذ بالنصیحه:[70] بیشترین توفیق در قبول نصیحت است». 

5) «من ساتر عیبک فهو عدوک: کسی که عیب ترا پنهان دارد، دشمن توست». 

احادیث مذکور در کوتاه‌ترین و موجزترین کلمات به بهترین نحو، ارزش فضیلت نصیحت، نصیحت‌کنندگان، نصیحت‌پذیران، دوست‌داران ناصحان و همچنین عدم پنهان نمودن عیب‌های دیگران را بیان می‌کند. 

گفتار نهم ـ امر به معروف و نهی از منکر عامه نسبت به خاصه و حکام 
همان‌طور که در ضمن حدیث شماره‌ی 5 قسمت «الف» گفتار اول آورده شد؛ آن حضرت تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خداوند را در مقابل امر به معروف و نهی از منکر همانند قطره‌ی آبی در برابر دریایی پهناور دانستند. در ادامه‌ی این کلام نورانی مطلب عجیبی را بیان می‌دارند و اضافه می‌نمایند که از امر به معروف و نهی از منکر بالاتر هم داریم و آن، گفتن سخن حق نزد حاکم ظالم است.

1) «... و افضل من ذلک کله کلمه عدل عند امام جائر:[71] بالاتر از همه این‌ها اعمال نیک، جهاد در راه خدا، امر به معروف و نهی از منکر، سخن عادلانه‌ای است که در مقابل پیشوای ظالم گفته شود». آن حضرت در جای دیگر به مردم می‌گویند: «من دو حق بر گردن شما دارم؛ اول وفای به بیعت و دوم نصیحت کردن من به صورت آشکار و پنهان است» 

2) «و اما حقی علیکم فالوفاء بالیعه و النصیحه فی المشهد و المغیب:[72] حق من بر شما وفای به بیعت و نصیحت آشکار و نهان است». بنابراین از منظر امام، عامه‌ی مردم و آحاد جامعه نه تنها وظیفه دارند که مقابل پیشوای ظالم بایستند و او را از معصیت باز دارند، بلکه در مقابل پیشوای عادل و معصومی همچون خودش هم حق دارند او را نصیحت کنند و بالاتر از آن، اینکه این نصیحت یک تکلیف است و حق امام بر مردم است که باید مردم آن را ادا نمایند! در جایی دیگر به مردم تذکر می‌دهد که اگر به این وظیفه و حق و حق خود یعنی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به حاکم عمل نکنند، مستوجب عقوبت و مجازات الهی خواهند بود. 

3) «ان‌الله لا یعذب العامه بذنب الخاصه اذا عملت الخاصه بالمنکر سراً من غیر أن لا تعلم العامه. فاذا عملت الخاصه بالمنکر جهاراً فلم تغیر ذلک العامه استوجب الفریقان العقوبه من‌الله عزوجل:[73] هرگاه خاصه بطور پنهانی و به گونه‌ای که عامه نفهمند مرتکب منکر شوند، خداوند عامه را عذاب نمی‌دهد. ولی اگر خاصه بطور علنی و آشکار مرتکب منکر گردند و عامه برای تغییر و اصلاح آنان اقدام نکنند، هر دو گروه(عامه و خاصه) سزاوار عقوبت و مجازات خداوند عزوجل می‌باشند». 

بنابراین عوام مردم نسبت به گناهان خواص چنانچه پنهانی و غیر‌علنی صورت بگیرد، به گونه‌ای که همگان از آن آگاه نگردند. مسئولیت و تکلیفی نداشته و خدای متعال نیز آنان را از این نظر مستوجب عقاب نمی‌داند. اما آن زمان که خواص جامعه بطور علنی و آشکارا مرتکب اعمال ناشایست گردند، وظیفه‌ی عموم مردم است که نهی از منکر نمایند و مانع از ارتکاب معاصی و منکرات گردند. اگر در این حال عامه وظیفه‌ی خود را انجام نداده و به بهانه‌ای زمینه را برای معصیت خاصه از بین نبرده و آنان را نهی از منکر نکنند، هر دو گروه(عامه و خاصه) استحقاق عقاب و عذاب الهی را پیدا نموده و خداوند و خداوند عزوجل آنان را مجازات خواهد کرد. 

گفتار دهم ـ خلاصه و نتیجه بحث 
دیدیم که امام اول شیعیان و مولای متقیان، امر به معروف و نهی از منکر را «افضل اعمال لق»، «غایت دین»، «قوام شریعت»، «صفت خداوند» و «بالاتر از همه‌ی اعمال نیک و جهاد در راه خداوند» معرفی می‌نماید که همگی دلالت بر فضیلت این فرضیه دارد. همچنین ملاحضه کردیم که در خصوص آثار و برکات این دو فرضیه فرمود که آمر به معروف در زمره «اهل معروف» قرار می‌گیرد و به مؤمنان پشت‌گرمی می‌دهد. ناهی از منکر نیز بینی کفار و منافقان و فاسقان را به خاک مالیده از مکر و نیرنگ آنان در امان می‌ماند. سلامت دنیا و آخرت، ثواب مضاعف و اجر فراوان از دیگر فواید اجرای امر به معروف و منکر است. علاوه بر آن، حضرت امر به معروف و نهی از منکر را معیار سنجش اعمال و نیز شایسته و سزاوار مسابقه و رقابت می‌دانند. همه‌ی این مطالب را برای بیان اهمیت امر به معروف و نهی از منکر و اثبات جایگاه ویژه و خاص آن در بین سایر فرایض ذکر نمودیم. 

آنگاه مسأله وجوب امر به معروف و نهی از منکر(صرف‌نظر از اهمیت فراوانی که برای آن ذکر کردیم) مورد بحث قرار گرفت و با بیان چهار روایت از آن امام بزرگوار، وجوب این دو فریضه مورد تأکید قرار گرفت. عامل بودن آمر و ناهی، سازش‌ناپذیری و بی‌توجه بودن به ملامت دیگران در راه اجرای فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر، از خصوصیات بارزی هستند که از دیدگاه امام علی علیه‌السلام، لازم است آمر و ناهی آنها را مراعات کند. مراتب سه‌گانه‌ی امر و نهی(قلبی، لسانی، یدی) و ارزش و اعتبار یکی از آنها به خوبی در کلام علی علیه‌السلام، مورد توجه و عنایت قرار گرفته و در این میان، مرتبه‌ی اول، که اساس و مبنای دیگر مراتب است، بیشتر مورد اهتمام آن حضرت قرار گرفته است و از دیدگاه امام، کسی که امر به معروف و نهی از منکر را در مرتبه قلبی ترک نماید، مرده‌ای در بین زندگان است. 

در بحثی دیگر، خطرات ترک امر به معروف و نهی از منکر و علت و عامل اصلی ترک این فرضیه را از دیدگاه امام بیان نمودیم. از جمله آثار و خطرات ترک امر به معروف و نهی از منکر عبارت است از: گمراهی، لعن خداوند، حاکمیت اشرار، عدم استجابت دعا، نفوذ بیگانگان و اقویا در امور مسلمانان، نازل شدن بلاها و هلاکت مردم، عدم امکان مجاورت و هم‌نشینی با خداوند برای بندگان و اولیای الهی. در گفتارهای دیگر رابطه‌ی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به «اقامه‌ی حدود»، «جهاد» و «نصیحت» بیان شد. در پایان نیز کلمات گهر‌بار دیگری را از آن حضرت در‌خصوص این موضوع که عوام مردم وظیفه دارند حکام و خواص را نهی از منکر نموده و در برابر خطاها و منکرات آنها ساکت ننشینند، آوردیم.
احمدرضا سامانی

بسم الله الرحمن الرحیم

رسانه‌های آمریکا و انگلیس که در زمان فعالیت گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی به تریبون این تروریست معدوم بدل شده بودند،‌ حالا از گروهک تروریستی «جیش العدل» حمایت می‌کنند که سخنگوی آن کسی نیست جز عبدالرئوف ریگی برادر عبدالمالک ریگی.

 
احمدرضا سامانی

بسم الله الرحمن الرحیم


آیا نام مبارک حضرت مهدی(ع) در قرآن کریم ذکر شده است؟ 
چه آیاتی مربوط به آن امام(ع) می‌باشد؟ 
در پاسخ این دوست عزیزمان باید بگوییم که، اولاً: صرف وجود نام مبارک آن بزرگوار در متن آیات شریفة قرآن، دلالت بر امامت یا دیگر ویژگی‌های والای امام(ع) نمی‌باشد، زیرا تمام نام‌هایی که در این کتاب شریف ذکر شده است، در یک مرتبه از علو و منزلت قدر صاحبان آنها نیست، بلکه همانطور که واقفید، دایرة این نام‌ها از دورترین موجودات نسبت به خدای تعالی (یعنی شیطان رانده و لعنت شده) تا مقرب‌ترین و نزدیک‌ترین بندگان او را که همان اسماء حسنای پروردگار (مانند: رسول گرامی‌اش(ص)) باشند، دربرگرفته است.

 آیا نام مبارک حضرت مهدی(ع) در قرآن کریم ذکر شده است؟!

 

دربارة وجود با عظمت امام غایب(ع)، هرچند به نام ایشان به شکل لفظی تصریح نشده است، اما آیات مختلفی از کلام الله مجید حول امامت و ولایت (به طور کلی) و نیز حول منجی موعود بشریت و قیام ایشان، تفسیر و تأویل گردیده است که از میان آنها بعضی با صراحت بیشتری در این باره سخن گفته است.
مطابق روایات اهل بیت(ع)، تاکنون بیش از 140 آیه از ایات نورانی قرآن، بنا به نقل تشیع و تسنن، به وجود شریف امام زمان(ع) تأویل گردیده است، که از آن جمله، علامه مجلسی بیش از 70 آیة کریمه را با استناد به روایات دربارة ظهور آخرین حجت حیّ پروردگار، نقل نموده است. همچنین علمای دیگری نظیر: علامه بحرانی، سید صادق شیرازی، علی‌اکبر مهدی‌پور، خادمی شیرازی و ... در آثار ارزشمندی مانند: تفسیر البرهان و المحجّة فی ما نزل فی القائم الحجّة (که توسط سید مهدی حائری قزوینی با عنوان: سیمای حضرت مهدی(ع) در قرآن، به فارسی برگردانده شده است.)؛ المهدیّ فی القرآن (که با عنوان: موعود قرآن به فارسی ترجمه شده ست)؛ سیمای امام زمان(ع) در قرآن و ... به بررسی این آیات اقدام نموده‌اند.

دسته بندی آیات موعود در قرآن

1. این آیات را می‌توان به چند دسته تقسیم بندی کرد؛ دسته‌ای از آیاتی که به وجود امام مهدی(ع) تأویل گردیده است، به وصف آن بزرگوار و بیان جایگاه تکوینی و تشریعی‌شان در عالم هستی اشاره دارند: مانند اینکه امام مهدی(ع)، «غیب» عالم است که ایمان به آن، شرط ورود در حلقة اهل ایمان می‌باشد.1 از جمله اوصاف دیگری که در آیات قرآن، در خصوص معرفی امام عصر(ع) آمده است، عبارتند از : ماء معین2 (آب گوارا)، رفیق نیکو،3 حق،4 غیب مورد انتظار خداوند که مؤمنان نیز به انتظار برای اوامر شده‌اند،5 قرآن عظیم،6 ولیّ کسی که مظلومانه شهید شد،7 صراط السّویّ (راه میانه)،8 کسی که خود و یارانش أولی بأس شدید (دارای قوت رزم‌آوری) باشند،9 نور خداوند که هرکه را بخواهد به وسیله آن هدایت می‌نماید10 و نور پروردگار که زمین را به وسیلة آن نورانی خواهدکرد،11 انسان مضطرّی که هنگامی‌که دعا نماید مستجاب گردد،12 ستارة پنهان شده (الخنّس)13، برخی از آسمان،14 تجلی‌بخش روز،15 مطلع فجر (سپیدة پگاه)،16 دارای دین قیمّه (استوار)،17 باطل کنندة باطل،18 فتح و نصرت پروردگار،19 آیت و نشانة خداوند،20 کسی که یارانش را بندگان شایستة پروردگار تشکیل می‌دهند،21 آنکه به سبقت گرفتن برای پیروی و اطاعتش امر شده است22 و... .
2. بخش دیگری از آیات موعود در قرآن، به حتمی بودن ظهور امام(ع) و قطعی بودن انتقام از ظالمان و ستم‌پیشگان و استقرار حاکمیت صالحان و شایستگان بر عرصة گیتی اختصاص دارد. هرچند، بیان تفصیلی و دلالات آنها بر طبق روایات نقل شده، مجال مبسوطی را طلب می‌کند و از حوصلة این نوشتار، خارج است، اما مناسب است که برای نمونه به چند آیة معروف از این دسته عنایت داشته باشیم. در آیات شریفة زیر؛
وعد الله الذّین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنهّم فی الأرض کما استخلف الّذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الذّی ارتضی لهم و لیبدلنهّم من بعد خوفهم أمناً یعبدونی لایشرکون بی شیئاً.23
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، وعده فرموده که در زمین خلافت دهد، چنانکه امم صالح پیامبران گذشته را جانشین پیشینیان خود ساخت و دین پسندیدة آنان را بر همه جا مسلّط و نافذ گرداند، و بر همة مؤمنان پس از ترس و هراس از دشمنان، ایمنی حاصل عطا فرماید که مرا عبادت کرده، هیچ به من شرک نورزند.
و امام صادق(ع) فرمودند: [بخش نخست آیه] دربارة علی بن ابی‌طالب و امامان از فرزندان ایشان نازل گشته است و منظور از [بخش پایانی آیه] ظهور قائم(ع) می‌باشد.24
همچنین خداوند متعال در آیة دیگری حتمیت ظهور کامل و جامع دین خویش بر تمام ادیان و فرق بر سراسر عالم را بیان فرموده است:
هو الذّین أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لوکره المشرکون.25
او [خدایی] است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه دین [ها] آشکار سازد، هرچند که مشرکان این امر را اکراه دارند. 
حضرت امام صادق(ع) دربارة این آیه فرمودند: به خدا سوگند تأویل آن هنوز نازل نشده و تأویل آن نازل نخواهد شد تا اینکه قائم(ع) خروج نماید، پس چون قائم(ع) خروج نماید، هیچ کافری به خداوند عظیم، و هیچ مشرکی به امامت باقی نماند مگر اینکه خروج او را اکراه دارد، تا اینکه اگر کافر یا مشرکی در دل سنگی [مخفی] باشد، آن سنگ [به زبان آمده] خواهد گفت: ای مؤمن، در شکم من کافری هست، مرا بشکن و او را به قتل برسان.26
این آیه27 و نظیر این روایت در تأویل آن در سورة دیگری از قرآن کریم نیز بنا به مقتضی آمده است.28
همچنین فرموده است:
و نرید أن نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمّةً و نجعلهم الوارثین و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ماکانوا یحذرون.29
و ما اراده کردیم بر آنانکه در زمین مستضعف شدند منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم؛ و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آن بیمناک‌اند نشان دهیم.
از حضرات امام باقر و امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند:
فرعون و هامان در اینجا، دو شخص از جباران قریش می‌باشند، خداوند تعالی آن‌دو را هنگام قیام قائم آل محمد(ع) در آخر الزمان زنده خواهد ساخت و به خاطر آنچه در گذشته مرتکب شده‌اند از آنها انتقام خواهدگرفت. روایات بسیاری علاوه بر این روایت، بر نزول این ایه در شأن امام مهدی و حکومت امامان اهل بیت(ع) پس از رجعت به دنیا، دلالت دارند.30
سلمان(ره) نیز در روایتی بلند از رسول گرامی خدا(ص) نقل کرده است که فرمودند:
... سوگند به خداوندی که مرا به حق فرستاد، من و علی و فاطمه و حسن و حسین و آن نُه تن [معصومین](ع) و هرکسی که از ما [و باما] است و در راه ما ستم دیده [حضور خواهد داشت] به خدا قسم که ابلیس [برای مقابله با حضرت قائم(ع)] لشکریانش را جمع می‌سازد و تمامی آنانکه ایمانشان خالص بوده و نیز همة کافران حقیقی جمع می‌گردند تا از یکدیگر قصاص کشند و خونخواهی کنند، و پروردگار تو بر احدی ظلم نمی‌کند، و تأویل این آیه تحقق می‌یابد.31
و آیات دیگری که با عباراتی نظیر: «وعده‌ای که به حق، برگردن خداوند است»،32 «همانا آن برحق است»،33 «آنرا پس از مصحف، در زبور نیز ثبت کرده‌ایم»،34 «آن زمان آمدنی است»35 و نظایر این تعابیر از حتمی بودن ظهور امام زمان(ع) یاد شده است.
3. سومین بخش از آیات موعود در قرآن، آیاتی می‌باشند که طی آنها، خداوند متعال به بیان شرایط دشوار روز میعاد و قیام موعود برای منکران و کسانی‌که تا آن هنگام ایمان نیاورده‌اند پرداخته است و اهل کفر را انذاری شدید داده است.
از جمله، با این تعابیر و الفاظ، لحظات آن روز وصف شده است:
3ـ1. روز خدا: خداوند متعال می‌فرماید: «پس آنان را به روزهای خدا یادآور باش».36
حضرت امام باقر(ع) فرمودند: «ایام الله سه تاست: روزی که حضرت قائم(ع) بپاخیزد، و روز رجعت، و روز قیامت».37
3ـ2. روز هنگام معین شده: خداوند به شیطان می‌فرماید: «البته تو از مهلت شدگانی، تا روز وقت معین شده.».38
اسحاق بن عمار می‌گوید: از حضرت امام صادق(ع) دربارة گفتة ابلیس پرسیدم، که آن چه روزی خواهد بود، آن حضرت فرمودند: «وقت معلوم، روز قیام قائم آل محمد(ع) است، هرگاه خداوند او را برانگیزد در مسجد کوفه که ابلیس می‌آید در حالی که بر زانوهایش راه می‌رود و می‌گوید: ای وای از این روزگار، آنگاه از پیشانیش گرفته شده، گردنش زده می‌شود. آن هنگام، روز وقت معلوم است.»39
روایت دیگری نیز دربارة تفسیر این آیه ذکر شده است که در آن هنگام، رسول خدا(ص) او را گردن خواهند زد.40
3ـ3. روزی بزرگ: خداوند می‌فرماید: «خوب‌ها از میان خود اختلاف کنند، پس وای بر کافران از مشاهدة روزی بزرگ.»41
حضرت امام باقر(ع) طی حدیثی طولانی ذیل این آیه شریفه، دربارة علایم ظهور و جنگ‌هایی که واقع خواهد شد، در پایان آن با اشاره به شورش سفیانی علیه حضرت قائم(ع)، می‌فرمایند:
... پس هرگاه دیدی ترک‌ها از آن (دمشق) گذشتند و تر‌ک‌ها پیش‌روی کردند تا اینکه در جزیره فرود آمدند، و رومیان پیش آمدند تا اینکه در رمله فرود آیند، و آن سالی است که در هریک از سرزمین‌های عرب اختلاف خواهد بود، و به راستی که اهل شام بر سر پرچم اختلاف پیدا می‌کنند: اصهب و ابقع و سفیانی با بنی ذنب الحمار از قبیلة مضر اختلاف کنند و ... پس مردی از بنی ذنب الحمار به دمشق آید و با همراهانش چنان کشته شوند که کسی را آنطور نکشته باشند، و این است [معنای] آیه‌ای که خداوند تبارک و تعالی فرمود.42
3ـ4. روزی که صیحة (آسمانی) را بشنوند: خداوند متعال می‌فرماید: «و روزی که آن صیحه را به حق بشنوند، آن هنگام، روز خروج است.»43
حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «به نام قائم(ع) از سوی آسمان [صیحه‌ای داده شود] و آن، روز خروج است.»44
3ـ5. روزی که منادی حق، از جای نزدیکی ندا کند:45
حضرت امام صادق(ع) دربارة این آیه و آیة قبل می‌فرمایند: «منادی صیحة حضرت قائم و نام پدرش(ع) را ندا می‌دهد.»46
3ـ6. روز پیروزی: خداوند متعال می‌فرماید: «بگو در روز پیروزی، ایمان کسانی که کفر ورزیدند، سودی به حالشان نخواهد داشت، و مهلت داده نخواهند شد.»47
حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند: «آن (روز پیروزی) روزی است که دنیا بر روی حضرت قائم(ع) گشوده می‌شود، و کسی که پیش از آن هنگام، مؤمن نبوده و بعداز این فتح یقین پیدا کند، ایمانش نفعی به حالش نخواهد داشت، ولی هرکه پیش از آن ایمان داشته و منتظر ظهورش بوده، ایمانش برایش سودمند خواهد بود و خداوند مقام و شأنش را نزد امام قائم(ع) بزرگ خواهد ساخت و ...».48
3ـ7. روزی که بعضی از نشانه‌های پروردگارت فرا رسد: خداوند متعال می‌فرماید: «روزی که بعضی از نشانه‌های پروردگارت فرارسد، هیچ کس را ایمان نفع نبخشد، در صورتی که از پیش ایمان نیاورده و یا در ایمان خود کسب خیر و سعادت نکرده باشد، بگو شما منتظر باشید، ما نیز منتظر هستیم.»49
از امام صادق(ع) روایت شده است که: «(آیات) همان امامان هستند، و آیه‌ای که مورد انتظار است، قائم(ع) می‌باشد، پس در آن روز کسانی که پیش از قیام او به وسیلة شمشیر ایمان نداشته‌اند را ایمان سودی نبخشد، هرچند به امامان دیگر از پدران او(ع) ایمان داشته باشد.»50
3ـ8. روزی که تأویل آن (قرآن) فرا رسد: خداوند می‌فرماید: «آیا [کافران منکران آیات خداوند چه چیزی را انتظار می‌کشند؟] جز رسیدن روز تأویل آن [قرآن] را؟51
حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند: «این از آیاتی است که تأویل آنها، بعداز تنزیلشان می‌باشد. آن [روز تأویل] در حضرت قائم(ع) است».52
علاوه بر موارد ذکر شده با تعبیرهای: «روز یأس کافران»53 و «روزی که بر کافران سخت خواهد بود»54 نیز از آن روز نام برده شده است. همچنین از آن حادثة موعود، یعنی ظهور امام عصر(ع)، با تعابیر زیر نیز یاد شده است:
3ـ9. ساعت: خداوند متعال در سورة زخرف فرموده است: «آیا [کافران] ساعت مرا انتظار می‌کشند که به ناگاه برای ایشان فرا رسد، در حالی که بی‌خبر و غافل باشند.»55
و در سورة محمد(ص) نیز می‌فرماید: «آیا جز این انتظار دارند که آن ساعت، به ناگاه برای آنان فرارسد [درحالی] که شرایط و نشانه‌های آن آمده، و پس از آمدن آن، دیگر تذکر دادن چه سودی به حالشان دارد.»56
همچنین در آیات دیگری، این لحظة شناخته شده ذکر شده است.
حضرت امام صادق(ع) در خصوص آن می‌فرمایند:
حاشا که خداوند، برای آن [ظهور قائم(ع)] وقتی تعیین فرماید؛ زیرا که او همان «ساعت» است که خداوند متعال فرموده است: «از تو می‌پرسند هنگام ساعت را که چه وقت خواهد بود، بگو البته علم آن نزد پروردگار من است. کسی جز او، آن ساعت را روشن و ظاهر نتواند کرد. آن ساعت در آسمان‌ها و زمین، بسی سنگین است؛ جز به طور ناگهانی برای شما نیاید. از تو می‌پرسند، گویی که تو کاملاً بدان آگاهی، بگو علم آن ساعت فقط نزد خداوند است ولی بیشتر مردم نمی‌دانند.»57
و فرموده است: «علم آن ساعت نزد اوست.» نه نزد کس دیگری غیر او... و باز فرموده: «آن ساعت نزدیک آمد و ماه شکافته شد.»58 و فرموده: «و توچه دانی، شاید که آن ساعت نزدیک باشد، آنانکه به ساعت ایمان ندارند [از روی تمسخر] تقاضای زودتر شدن آن‌را دارند و آنانکه ایمان آورده‌اند، از آن ساعت سخت بیمناکند و می‌دانند که آن روز برحق است، توجه کنید آنانکه دربارة ساعت جدال کنند، در گمراهی دوری هستند.»59
راوی از آن حضرت(ع) دربارة معنی «یُمارون: جدال می‌کنند» می‌پرسد و امام(ع) پاسخ می‌فرمایند:
[یعنی] می‌گویند: قائم کی متولد شده است و چه کسی او را دیده و در کجاست و کی ظاهر می‌شود؟ تمام اینها از جهت عجله کردن در امر خداوند و شک در قضای الهی است، آنان دنیا و آخرت را زیان کرده‌اند و پایان بد از آن کافران است.60
3ـ10. امر خداوند: خداوند می‌فرماید: «امرالهی آمد، پس در آن تعجیل نکنید.»61
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: «هرگاه بخواهد که قائم(ع) قیام کند، جبرییل را به شکل پرندة سفیدی می‌فرستد، تا یک پای بر خانة کعبه و پای دیگر بر بیت المقدس گذارد، سپس با صدای بلندی بانگ زند: امرالهی آمد، پس آن را زود مشمارید».62
همچنین، «فرو بردن کافران در زمین»،63 «عقاب به مثل»،64 «اعادة عذاب نسبت به ارتکاب کنندگان مجدد ظلم»،65 «برگشتن چند صورت به پشت»،66 «فوت نشدن عذاب از اهل کفر»،67 «تسلیم شدن هر آنکه و هر آنچه در آسمان‌ها و زمین هستند»،68 و ... از جملة مضامینی است که به هنگامة ظهور آخرین و قیام حجت حضرت حقّ تأویل شده است.
دربارة نشانه‌های پیدایش ظهور، در آیات قرآن، مواردی ذکر شده است که به برخی از آنها مانند: صیحة آسمانی، فرو رفتن سپاه اهل کفر (سفیانی) در زمین (بیداء)، برگشتن چهرة چند نفر از سپاه سفیانی به پشت ضمن بخش‌های گذشته و همین بخش، اشاره شد. برای تکمیل این بحث، لازم است به آیاتی دیگر نیز اشاره کنیم.
خداوند متعال، می‌فرماید:
و لنبلونّکم بشیءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات و بشّر الصّابرین.69
و هرآینه شما را به وسیلة ترس و گرسنگی و نقص در مال‌ها و جان‌ها و میوه‌ها می‌آزماییم، و صبرکنندگان را بشارت ده.
حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند:
پیش از قیام قائم(ع) نشانه‌هایی است جهت آزمایش از جانب خداوند نسبت به بندگان مؤمنش.
عرض کردم: آن نشانه‌ها چیست؟
فرمودند: ... «خوف»، ترس از ملوک بنی فلان (یعنی بنی‌عباس) در پایان زمامداریشان ... و گرسنگی به خاطر بالا بودن قیمت‌ها و ... کاستی از مال‌ها و فساد تجارت‌ها و ... مرگ سریع و... کم شدن کشاورزی و کمبود برکت محصولات... و صابران را در چنین وقتی به خروج قائم(ع) بشارت ده. این است تأویل قول خداوند عزوجل که می‌فرماید: تأویل آن (قرآن) را جز خداوند و پایداران در دانش نمی‌دانند.70
در آیه‌ای دیگر نیز می‌فرماید:
إنّ الله قادرٌ علی أن ینزّل آیةً.71
به درستی که خداوند قادر است که نشانه‌ای فروفرستد.
حضرت امام باقر(ع) در تأویل این آیة شریفه می‌فرمایند: «زود است که آیات و نشانه‌هایی از قدرت خداوند در آخرالزمان به تو نمایانده شود، از آن جمله است: دابّة الأرض (خبندة زمین) [که منظور، تشریف فرمایی امیرالمؤمنین(ع) در زمان رجعت و یا حضرت مهدی(ع) باشد.] و دجال و نزول عیسی بن مریم(ع) و طلوع خورشید از مغرب.»72
و در ذیل این آیة شریفه:
بگو او تواناست که بر شما عذابی از بالای سر و زیر پاهای شما برانگیزد و یا اینکه شما را گروه‌های غیرمتحدی نماید و آسیب برخی را به برخی دیگر بچشاند.73
حضرت امام باقر(ع) می‌فرمایند: «[عذاب از بالای سر:] دجال و صیحة آسمانی و [عذاب از زیرپا:] خسف ارض و فرورفتن در زمین و [گروه گروه ساختن] پیدایش اختلاف در دین و طعن به یکدیگر زدن و [چشاندن عذاب برخی به برخی دیگر:] کشتن بعضی از شماست، بعضی دیگر را، و تمام این حوادث در میان اهل قبله و مسلمین به وقوع می‌پیوندد.74
و همان حضرت(ع) در تأویل آیة شریفة:
پرسنده‌ای از عذابی که وقوع آن حتمی است، پرسید.75
می‌فرمایند: «عذاب در اینجا، آتشی است که از طرف مغرب(زمین) شعله‌ور می‌شود و پادشاهی آن را رهبری می‌کند و تمام خانه‌های بنی‌امیه و همة غاصبان حقوق اهل بیت(ع) را آتش می‌زند و مخصوصاً از بنی‌امیه آثاری باقی نخواهد گذاشت و او مهدی(ع) است».76
البته، بیان تفصیلی دسته‌بندی آیات مربوط به امام عصر(ع) فرصتی مبسوط می‌طلبد. در صورتی که خوانندگان محترم خواستار تحقیق بیشتر در این زمینه باشند می‌توانند به منابع معرفی شده در ابتدای این مطلب، به ویژه کتاب المحجّة که در این نوشتار، نیز، بیشتر از آن بهره گرفتیم، مراجعه نمایند.
احمدرضا سامانی

(بسم الله الرحمن الرحیم)

بدترین مردم نزد خدا کافران و مشرکان هستند. هر چند در آیات دیگری از قرآن بعضی از انسان ها به دلیل خطاهایی که مرتکب شده و یا می شوند، بدترین خلق معرفی شده اند، ولی با توجه به همان دو معیار که تمام خوبی ها در ایمان و تمام بدی ها در کفر خلاصه می شود، بقیه مصادیق، چه از نظر خوبی و چه بدی به همان دو محور مربوط می شود و زیر مجموعه آن دو است، زیرا منشأ خوبی ها ایمان، و منشأ تمام بدی ها کفر است.

بدترین و بهترین مردم از دیدگاه قرآن

 

ویژگی بهترین مردم از دیدگاه قرآن کریم چیست؟

در قرآن کریم ویژگی‌های زیادی برای برترین افرادی که ایمان آورده‌اند ذکر شده است که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

1. تقوا: [1] خداوند در آیات متعددی دستور به تقوا داده و از کسانی که متقی هستند تجلیل کرده است. بنا بر فرمودهء خداوند در سورهء حجرات؛ با ارزش‌ترین افراد نزد خداوند کسانی هستند که بیشتر از دیگران تقوا را رعایت می‌کنند. [2] این افراد نهایت تلاش خود را برای انجام دستورات الهی به‌کار می‌گیرند و چیزی را بر خواسته‌های خداوند ترجیح نمی‌دهند.

 

2. جهاد: آیات قابل ملاحظه‌ای از قرآن به مسائل مربوط به جنگ و جهاد تخصیص یافته است. خداوند در برخی از این آیات، مجاهدان را با کسانی که از جهاد فاصله گرفته‌اند مقایسه کرده و اجر بزرگی را به آنان بشارت داده است [3] و می‌فرماید: «آنها کسانی هستند که اموال و جان خود را می‌فروشند و در مقابلش بهشت را از آن خود می‌کنند». [4]

 

3. خضوع: کسانی که در برابر خداوند خضوع داشته باشند و قلبشان به درجهء اطمینان و یقین رسیده باشد، در قرآن به نام «مخبتین» یاد شده‌اند. این افراد، کسانی هستند که با شنیدن نام خدا، قلب هایشان مملوّ از خوف خدا می‌شود و در مقابل بلاها صبر پیشه می‌کنند و اهل انفاق هستند. [5]

 

4. یاد خدا: از جمله دستوراتی که خداوند در قرآن به مسلمانان داده این است که، زیاد به یاد خدا باشند [6] و هدف از وجوب نماز را هم همین مسأله دانسته است. [7] در مقابل؛ کسانی را که قلبشان به یاد خدا نیست غافل خوانده و از غفلت نهی کرده است. [8] قرآن یکی از اثرات یاد خداوند را این دانسته که موجب این می‌شود که خداوند نیز به یاد آن شخص باشد و او را مورد عنایت خود قرار دهد. [9]

5. انفاق: کسانی که اموالشان را در راه خداوند خرج می‌کنند و مقصودشان فقط خداوند است، از افزایش چشمگیری در پاداش بهره‌مندخواهند شد. خداوند آنها را به دانه‌ای گندم تشبیه کرده که از آن هفتاد دانه گندم می روید و شاید هم بیشتر. [10] البته این پاداش‌ها مشروط به این است که این انفاق همراه با منّت‌گذاری و اذیت نباشد. [11]

خداوند در سوره ی دهر نیز از امام علی (علیه السلام) و همسر و فرزندانش به دلیل انفاق غذای خود به نیازمندان تقدیر و تمجید کرده است. [12]

 

6. عفت و پاکدامنی: خداوند در سوره ی مۆمنون یکی از اوصاف مۆمنان واقعی را پاکدامنی و عفت بیان کرده است. [13] همچنین وقتی از حضرت مریم به عنوان یک الگوی مناسب برای مۆمنان نام می‌برد، او را به پاکدامنی و عفیف بودن توصیف می‌کند. [14]

7. تهجد و عبادت شبانه: یکی از اوصاف مهم برترین افراد نزد خداوند، شب زنده‌داری است. خداوند پیامبرش را دستور به تهجد شبانه می‌دهد تا در مقابل؛ او را به مقامی خواص به نام «مقام محمود» برساند. [15] این آیه ی شریفه نشان دهنده ی اهمیت خاص این عبادت است که بندگان مخلص خداوند از آن غافل نبودند.

 

بدترین مردم در نزد خداوند از دیدگاه قرآن کریم چیست؟

بدترین انسان ها نزد خدا کسانی اند که به کفر و بی ایمانی روی آورده، از همین مسیر، حق را زیر پا قرار داده، هر کار زشتی را انجام می دهند.

در آیات متعددی از قرآن، نام بدترین موجودات آمده است. در تعبیری، اینان همان انسان های کافر و یا از حق روی گردانی اند که به عنوان بدترین جنبندگان معرفی شده اند:

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ؛ (انفال (8) آیه 22)

قطعا بدترین جانوران نزد خدا کران و لالانی اند که اصلا تعقل نمی کنند».

و «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُۆْمِنُونَ؛ (انفال، آیه 55)

بدترین جانوران نزد خدا آنانی اند که کافر شدند (و بر اثر لجاجت بر کفر خود) ایمان هم نخواهند آورد».

خوب است به بیان بعضی از مفسران در تفسیر آیات مذکور و نیز آیات مورد بحث توجه کنیم:

1."إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ".

 

"أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ" (بدترین مخلوقات) تعبیر تکان‌دهنده‌ای است که نشان می‌دهد در میان تمام جنبندگان و غیر جنبندگان، موجودی مطرودتر از کسانی که بعد از وضوح حق و اتمام حجت، راه راست را رها کرده، در ضلالت گام می‌نهند، یافت نمی‌شود.

این حقیقت در آیه 22 سوره انفال آمده: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ؛

 

بدترین جنبندگان نزد خداوند افرادی هستند که نه گوش شنوا دارند و نه زبان گویا و نه اندیشه بیدار!

 

در سوره اعراف (آیه 179) آمده که بعد از ذکر گروه دوزخیان با همین اوصاف می‌فرماید: أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ؛همچون چهارپایان اند، بلکه گمراه‌تر، آن ها غافلان اند.

آیه مورد بحث مطلبی فراتر از این ها نیز دارد چرا که آن ها را بدترین مخلوقات معرفی کرده، این در حقیقت به منزله بیان دلیلی است برای خلود آن ها در آتش دوزخ.

چرا بدترین مخلوقات نباشند، در حالی که تمام درهای سعادت به رویشان گشوده شده و از روی کبر و غرور و عناد و لجاج آگاهانه به مخالفت برخاستند؟ (تفسیر نمونه، ج 27، ص 208)

2. در میان دوابّ، (جنبنده) بدتر از سگ و خوک که نجس العین هستند نداریم. البته به مراتب کفار و منافقان و غلات و خوارج و نصاب و مرتدین نجس تر از کلب و خوک و خبیث تر از آن ها هستند. (أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص: 97)

3. إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ؛ بدترین جنبندگان روی زمین نزد حکم الهی، کرانند از شنیدن حق، گنگانند از گفتن حق، آنان که حق را در نمی‌یابند، یعنی تدبر نمی کنند تا هدایت شوند.

این جماعت بدترین حیواناتند که از عقل و مقتضیات آن روی بر تافته و به جانب قوای بهیمی و شهوات نفسانی شتافته، به سوء اختیار خود را از ملکات فاضل انسانی باز داشته، به صورت انسانی، ولی به سیرت حیوانی اند. (تفسیر اثنا عشری، ج 4، ص 315)

 

4. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه که خدا بدترین و بهترین مردم را معرفی کرده، نوشته است:

 

" إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ" (سوره بینه آیه 6) یعنی کسانی که از اهل کتاب و مشرکان به این آئین جدید کافر شدند، در آتش جهنم و به طور دائم خواهند بود، این گونه افراد بدترین خلق خدایند (چون نعمت هدایت بالاترین نعمت‌های الهی است، و کفران آن بدترین کفران ها است) در مقابل بدترین مردم بهترین مردم نیز معرفی شده اند:

" إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ" در این آیه خیریت را منحصر در مۆمنان کرده، که اعمال صالح انجام می دهند، همچنان که در آیه قبلی شرّیت را منحصر در کفار می‌کرد. (ترجمه المیزان، ج 20، ص 578)

در این آیه، معیار بهترین و بدترین بودن مخلوقات در نظر قرآن به صراحت بیان شده است. ایمان و کفر، دو عیار واقعی سنجش شخصیتی انسان ها است که ایمان موجب تعالی و کفر موجب سقوط است.

 

نتیجه :

بدترین مردم نزد خدا کافران و مشرکان هستند. هر چند در آیات دیگری از قرآن بعضی از انسان ها به دلیل خطاهایی که مرتکب شده و یا می شوند، بدترین خلق معرفی شده اند، ولی با توجه به همان دو معیار که تمام خوبی ها در ایمان و تمام بدی ها در کفر خلاصه می شود، بقیه مصادیق، چه از نظر خوبی و چه بدی به همان دو محور مربوط می شود و زیر مجموعه آن دو است، زیرا منشأ تمام خوبی ها ایمان، و منشأ تمام بدی ها کفر است.

احمدرضا سامانی

بسم الله الرحمن الرحیم

ششم فروردین ماه سال ۶۸ امام خمینی طی نامه‌ای شدیداللحن خطاب به آیت الله منتظری، او را از قائم مقامی رهبری عزل کردند. 

طی دودهه گذشته تحلیلهای مختلفی راجع به این نامه که مسیر و سرنوشت جمهوری اسلامی را تغییر داد مطرح شده است. اما یکی از نکات مغفول مانده در آن، پیش‌بینی امام راحل راجع به نوشته های آینده آیت الله منتظری است که به تعبیر حضرت امام باعث خرابتر شدن آخرت او می شود:
“اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود می‌دانید – که مسلماً منافقین صلاح نمی‌دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرتتان را خرابتر می‌کند – با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از آتش بی‌مهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‌کنم”
 
شاید آن زمان با توجه به شرایط و فضای بوجود آمده ناشی از عزل ایشان، این بخش از نامه حضرت امام مورد توجه قرار نگرفته و درک نشد. اما یازده سال بعد با انتشار خاطرات آیت الله منتظری توسط سایت ایشان بود که همگان شاهد محقق شدن یکی دیگر از پیش بینی های امام راحل بودند.
خاطرات آیت الله منتظری با حجم بیش از ۱۱۰۰ صفحه از ابتدای زندگی ایشان وتشریح فضای حوزه در سالهای زعامت آیت الله بروجردی شروع شده و با مسائل مربوط به حصر ایشان در سال ۷۶ پایان می یابد.
 
یکی از ویژگی های خاطرات آیت الله منتظری استناد به منابع و اشخاص مبهم و یا فوت شده است. همچنین  ایشان مهمترین نقل قولها و یا تحلیلها که منجر به تخریب وجهه یک نفر یا یک جریان می شود را به عباراتی نظیر “همان زمان شنیدم که”، “یک آقایی نزد من آمد و گفت”، ارجاع می دهند که از نظر شرعی و تاریخی قابل اعتماد و استناد نیست. 
به عنوان نمونه ایشان در توضیح ماجرای سیدمهدی هاشمی واعدام او می گویند:
“یکی از رفقا می گفت پیش از انقلاب ما رفته بودیم ظاهرا خرم آباد برای منبر، همین آقایی که الان در راس این کارهاست هم برای تبلیغ به آنجا آمده بود. ما گاهی از امام چیزهایی نقل می کردیم. این آقا به ما می گفت: اینقدر اینجا خمینی خمینی راه نیندازید، ما اینجا آمده ایم کاسبی کنیم”. خب حالا اینها شده بودند انقلابی دوآتشه و طرفدار خط امام، و سیدمهدی شده بود ضد امام و ضدانقلاب و ساواکی” (خاطرات، ص ۶۱۵)
 
ایشان همچنین در بخش دیگری ازخاطراتشان با اشاره به اعترافات قطب زاده راجع به کودتا و اطلاع آیت الله شریعتمداری از آن می گویند:
“روزی آقای حاج احمدآقا در قم به منزل ما آمد و درحالی که آقای حاج سیدهادی نیز حضور داشت به نحو تهدیدآمیز گفت: امشب قطب زاده در تلویزیون مطالبی را راجع به آقای شریعتمداری می گوید، شما مواظب باشید حرفی نزنید و چیزی نگویید! بعد شب مصاحبه آقای قطب زاده از تلویزیون پخش شد و در این راستا بود که به سراغ آقای شریعتمداری رفتند، و من از صحت و سقم قضایا بی اطلاع بوده و هستم. بعدا شنیدم آقای حاج احمدآقا در زندان سراغ آقای قطب زاده رفته و به او گفته است شما مصلحتا این مطالب را بگویید و اقرار کنید و بعد امام شما را عفو می کنند، ولی بالاخره او را اعدام کردند.” (خاطرات، ص ۴-۴۸۳)
 
همچنین در جایی دیگر می گویند: “از آقایی شنیدم که از قول احمدآقا می گفت: آقای منتظری باید از آقای… یاد بگیرد. آقای… می آید دست امام را می بوسد وعقب عقب برمی گردد. ولی آقای منتظری می آید با امام یک و دو می کند.” (خاطرات، ص ۴۸۶)
اینگونه نقل قولهای بی سند که از قضا به شدت تخریب کننده وجهه افراد موردنظر می باشند، علیه هر فردی مطرح شود پذیرفته نخواهد بود. چراکه در این صورت هرفردی می تواند با این عنوان که “از آقایی شنیدم” هر اتهامی را به هرفردی از جمله خود آیت الله منتظری منتسب کند. اما متاسفانه این شیوه در خاطرات ایشان برای بدنام کردن یک فرد بارها و بارها تکرار شده است.
 
 انتشار خاطرات منتظری و تحقق یکی دیگر از پیش‌بینی های امام/ آیت الله منتظری برای بی اثر کردن نامه 6 فروردین ماه امام‌خمینی از چه ترفندی استفاده کرد؟
 
همچنین برخی تحلیلها و صحبت های مطرح شده توسط ایشان در خاطرات، با نقل همه افراد دخیل در آن قضیه تناقض و تضاد دارد. مهمترین مصداق این مساله، قضیه معروف نامه عزل ایشان توسط امام در تاریخ ششم فروردین ماه ۶۸ است. آیت الله منتظری درباره این نامه می گوید:
“نامه مورخه ۶۸/۱/۶ منسوب به امام نامه تندی بود، گرچه خود آنها بعدا از دفتر امام تلفن کردند و از قول امام گفتند که به هیچ‌وجه منتشر نشود و آقای نوری پشت تلفن گفت که بیت امام می گویند: ما این نامه را پاره کردیم شما هم پاره کنید، اگر این نامه به دست کسی افتاد از بیت شما به دست افراد رسیده است.” (خاطرات، ص ۶۶۲)
 
همچنین شخص ایشان و بعدها اطرافیان ایشان اصل دستخط امام در این نامه را نیز زیرسوال برده اند.
“واقع مطلب این است که ما در اینکه دستخط این نامه _و همچنین برخی از نامه هایی که این اواخر به نام امام منتشر شد_ از شخص امام باشد تردید داریم. آنهایی هم که اهل خط و خط‌شناس هستند تشخیص می دهند که این خط از امام نیست و متن آن هم با واقعیات جور درنمی آید و مضطرب است.” (خاطرات، ص ۶۶۳)
 
این سخنان آیت الله منتظری در حالی مطرح می شود که قرینه های متعددی دال بر صحت این نامه از جانب شخص امام وجود دارد.از جمله خاطره ی آیت الله ری شهری وزیر اطلاعات وقت است که در آن به جلسه ی چند تن از اعضای مجلس خبرگان رهبری با امام راحل اشاره می کند که افراد حاضر در جلسه از امام خواهش می کنند تا عبارتی از نامه که به سلب  عدالت  آیت الله منتظری اشاره دارد از نامه حذف شود.خواهش دیگر ایشان نیز عدم پخش این نامه از طریق رسانه های عمومی است که با اصرار آنها امام با این دو مورد موافقت می نمایند.آن قسمت از نامه ی امام که خط خوردگی دارد مربوط به همین مساله ی سلب عدالت است.
آیت الله ری‌شهری این قضیه را در خاطرات خود اینگونه نقل کرده است:
“عصر یکشنبه ۶۸/۱/۶، دفتر امام از آیت‌الله خامنه ای و آقای هاشمی میخواهد که نامه یاد شده را به آقای منتظری در قم برسانند. همچنین مجلس خبرگان تشکیل شود و به دستور امام، در خصوص عزل آقای منتظری تصمیم‌گیری نماید. لذا آیت‌الله خامنه‌ای، آیت الله مشکینی، آیت‌الله امینی، آیت‌الله مؤمن، و آیت‌الله طاهری خرم آبادی در دفتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، جلسهای را ترتیب میدهند که در این باره تصمیم گیری کنند.
در آن جلسه جمع مذکور به این نتیجه میرسند که ابلاغ چنین نامه تندی به آقای منتظری و تشکیل مجلس خبرگان برای عزل ایشان، مصلحت نیست و لذا تصمیم میگیرند که خدمت امام برسند و نظر خود را به امام بگویند. شب هفتم فروردین ۶۸، نام بردگان به استثنای آقایان مومن و طاهری، خدمت امام میرسند و نظر خود را میگویند و از ایشان میخواهند که از ارسال نامه به آقای منتظری منصرف شود و به گفته حاج احمدآقا، -چنان که پیش از این گفته شد- لااقل، موضوع سلب عدالت را از نامه حذف کنند.”( سنجه انصاف، ص۲۷۹-۲۸۰) 
 
بعدها به در خواست سیدحسن خمینی این جلسه و محتوای توسط سه نفر از حاضران مکتوب می شود. آیت الله مشکینی در ۸۰/۱/۳۱ این دیدار را اینگونه روایت می کنند: “صحبت در اطراف انتشار و عدم انتشار نامه مزبور بود و از معظم له درخواست عدم انتشار یا تخفیف مفاد آن می شد. واگر کسی در آن حال سخنان ایشان را درباره آقای منتظری می شنید، نه فقط یقین می کرد نامه نامه ی ایشان است، بلکه یقین می کرد که ایشان در نوشتن نامه ارفاق نموده و رعایت برخی مصالح را کرده است…به هرحال بنده می دانم و شهادت می دهم که نامه ی فوق الذکر، نامه ی معظم له و مطالب آن منظور ایشان بوده.” (سنجه انصاف، ص۹۰-۴۸۹)
 
 انتشار خاطرات منتظری و تحقق یکی دیگر از پیش‌بینی های امام/ آیت الله منتظری برای بی اثر کردن نامه 6 فروردین ماه امام‌خمینی از چه ترفندی استفاده کرد؟
 
طبیعتا هرفرد عاقل و باتقوایی شهادت خواهد داد که در موضوعاتی که یک نقل قول واحد و متناقض وجود داشته باشد و در مقابل آن، نقل قول دیگری از افراد موثق و مطمئن وجود داشته باشد که با قرائن و واقعیات نیز تطبیق کند؛ نقل قول واحد بی اعتبار و غیرقابل قبول است. با این اوصاف پذیرفتنی نیست که آیت الله منتظری غالب شخصیت های انقلاب، مجلس خبرگان، قوای سه گانه، بیت امام و تمام دستگاه های مملکتی را که بر صحت نامه ۱/۶شهادت می دهند و برخی از آنها پیش از انتشار آن راجع به محتوای مندرج در آن، با امام گفتگو کرده اند را افرادی مغرض و دروغگو تلقی کرده و تنها خود را راستگو بداند!
 
اما آیت الله منتظری با نادیده گرفتن همه این قرائن و شواهد پارا فراتر گذاشته و احتمال اینکه عزل ایشان توسط امام، توطئه ای بوده که عوامل خارجی نیز در آن دخیل بوده اند را مطرح می کند:
“گرچه من آدمی نیستم که بخواهم در مسائل مختلف همه ی سرنخ ها را به خارج مرتبط کنم و به اصطلاح مدافع “تئوری توطئه” باشم، اما در این جریان بعید نمی دانم عوامل خارجی هم موثر بوده باشند.” (خاطرات، ص ۶۶۹)
 
طبیعتا به علت جایگاه بالای آیت الله منتظری به عنوان شخص دوم جمهوری اسلامی و حوادث و اختلافات پیش آمده بین ایشان و امام، توصیفات ایشان از شخص امام، بیت ایشان وخصوصا سیداحمدآقا وخودشان اهمیت بیشتری می یابد.
درهمین راستا نکته قابل توجه دیگر در خاطرات آیت الله منتظری این است که تصویری که توسط ایشان از امام خمینی ترسیم می شود، با تصویری که در خاطرات و روایات سایر چهره های شاخص انقلاب ترسیم می گردد متفاوت است.به گونه ای که امام راحل شخصیتی متزلزل، ساده اندیش، تحت تاثیر القائات اطرافیان و بی اطلاع و منقطع از مسائل جاری مملکت معرفی می شود. در مقابل ترسیم این شخصیت متزلزل از امام، تصویری که از آیت الله منتظری ترسیم می شود شخصیتی باهوش، القاءناپذیر، جامع الاطراف و باکفایت است که همه ی ظرایفِ موضوعات را از قبل متوجه شده است. به تعبیر دقیقتر ایشان برای چهره سازی از خود، امام را تضعیف و تخریب کرده است و در دوگانه ی خود و امام، ایشان را مظهر همه ی ضعفها و سستی ها و خود را مظهر کیاست و سیاست معرفی نموده است.
“در این اواخر آنقدر که به من مراجعه می شد و مشکلات و نارسایی ها مطرح می‌شد شاید یک دهم آن هم خدمت امام مطرح نمی شد. ایشان هم که خبر نداشتند در کشور چه می گذرد، بالاخره یک کسی باید ایشان را در جریان می گذاشت. احمدآقا و دیگران هم از باب اینکه مراعات حال ایشان را می کردند و نمیخواستند که ایشان ناراحت بشوند، خیلی از مسائل را به ایشان نمی گفتند. من هم از باب اینکه افراد مختلف به من مراجعه می کردند و بسا من می توانستم از خیلی از نارسایی ها جلوگیری کنم، خود را موظف به اقدام می دیدم.” (خاطرات، ص۴۳-۶۴۲)
 
در واقع باید گفت در خاطرات  آیت الله منتظری در پوشش محترمانه ترین الفاظ و تعابیر برای حضرت امام، بیشترین و بدترین توهین ها نسبت به ایشان مطرح می شود. یکی از تهمتهای ناروای آیت الله منتظری به امام که مکررا و در قالب خاطرات و حدسیات و تحلیلهای مختلف سعی در القاء آن شده، تحت تاثیر بودن امام توسط فرزندشان حاج احمدآقا-خصوصا در ایام آخر عمرشان- است:
“در این اواخر ایشان بیمار بودند، سرطان داشتند، اعصابشان ناراحت بود و تقریبا از مردم منعزل شده بودند. یکی از افرادی که با من مربوط است و با آقای فلاحیان_قائم مقام وقت وزیر اطلاعات_ هم مربوط بود نقل می کرد که آقای فلاحیان گفت: این یکی دوسال آخر ما هرکاری با امام داشتیم با احمدآقا حل می کردیم و به اسم امام منعکس می کردیم. ما اصلا دسترسی به امام نداشتیم و می رفتیم با احمدآقا مطرح می کردیم و بعد می آمدیم به عنوان امام مطرح می کردیم. واقع مطلب این بود و بسیاری از مواقع از نام امام سوء استفاده می شد.” (خاطرات، ص ۶۲۲)
 
 انتشار خاطرات منتظری و تحقق یکی دیگر از پیش‌بینی های امام/ آیت الله منتظری برای بی اثر کردن نامه 6 فروردین ماه امام‌خمینی از چه ترفندی استفاده کرد؟
 
ایشان همچنین نامه ی امام خمینی در تاریخ ۶۸/۱/۲۶ راجع به عزل ایشان خطاب به نمایندگان مجلس را نیز انکار کرده و آن را دستخط سیداحمد خمینی می دانند که به نام امام جعل شده است:
“پس از سروصداها در مجلس، نامه ای به نام مرحوم امام به تاریخ فوق به نمایندگان مجلس منتشر شد. ولی آقایانی که کارشناسی کرده و خط امام را با خط حاج احمدآقا مقایسه کرده اند اظهار می دارند که خط نامه، خط حاج احمد آقا می باشد. حالا با نظر امام بوده یا نه، العلم عندالله.” (خاطرات، ص ۶۹۴)
ادعای کارشناسی خط توسط خط‌شناسان نیز مردود است. چرا که موسسه نشر و تنظیم آثار امام که از طرف ایشان متولی تشخیص ان است بارها صحت انتساب دستخط نامه ۱/۶ و این نامه به امام را تایید کرده اند.
 
آیت الله منتظری درجایی دیگر پا را فراتر نهاده و جدایی بین خود و امام را عامل القائات اطرافیان ایشان که صراحتا توسط او “شیاطین” لقب گرفته اند می داند:
“من اصلا خودم را از ایشان جدا نمی دانستم و حتی احتمال هم نمی دادم که شیاطین اینقدر بتوانند نفوذ کنند که امام خیال کنند من در مقابلشان ایستاده ام،جداً من این احتمال را هم نمی دادم برای اینکه می گفتم چهل سال است که ایشان مرا می شناسند و من هم ایشان را می شناسم، حالا اینکه شیاطین چقدر توانستند با سوء استفاده از برخی اختلاف نظرهای ما کار خودشان را بکنند آن مطلب دیگری است.”(خاطرات،ص ۷۱۸)
گفتنی است انتشار خاطرات آیت الله منتظری در آن زمان و تهمتهای اینچنینی آن، عکس العمل بیت امام را به دنبال داشت. به عنوان مثال سیدحسن خمینی فرزند مرحوم حاج احمدآقا در اینباره می گوید: “افراد و گروههایی برای حفظ منافع خویش و عبور از سد امام(ره) تمایل دارند به مردم بقبولانند تصمیمات مهمی که از سال ۶۵ به بعد اتخاذ شده نه از جانب امام، بلکه از سوی حاج احمدآقا بوده… اینجاست که آن سه سال حیاتی را بر سر کس دیگری غیر از امام می شکنند و این شخصیت می شود شیطان بزرگ! شروع می کنند به خراب کردن حاج احمدآقا. خودشان هم نیستند از خود دفاع کنند.” (همبستگی، ۱۹/۱۲/۸۰)
 
به این ترتیب آنچه در نتیجه ی خاطرات آیت الله منتظری _به عنوان فردی که روزگاری دومین جایگاه در جمهوری اسلامی را دارا بوده _برای نسلهای بعدی انقلاب تصویر می شوداین است: جمهوری اسلامی نظامی است که رهبر انقلابش نه “امام خمینی” بلکه  یک روحانی منزوی و ساده اندیش و دور از واقعیت های جامعه است. طبیعتا چنین شخصیتی دیگر سخنان و رهنمودهایش اعتبار و اهمیت چندانی ندارد و نمی تواند به عنوان شاخص، راهنما و اصول انقلاب قرار بگیرد، چرا که یا از القائات اطرافیان یا از عدم واقع بینی او سرچشمه گرفته است. القاء پذیری و بی اطلاعی او از مسائل نیز نه تنها برطرف نشده، بلکه هرچه به روزهای پایانی عمرخود نزدیک می شود سوء استفاده ها و جعلیات اطرافیان به نام او بیشتر می شود.
همچنین اطرافیان امام و غالب شخصیت های انقلاب که علیرغم متفاوت بودن جناحهای سیاسی شان، وجه مشترکشان مخالفت با تحلیلهای آقای منتظری است افرادی مغرض، دروغگو و در بهترین حالت ساده لوح تلقی و معرفی می شوند که به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند.
 
با چنین اوصافی به درستی می توان دریافت که خاطرات آیت الله منتظری که پر از اتهامات و نسبتهای نابه جا و دروغ به شخصیت های مختلف است، مصداق همان نوشته هایی بود که امام راحل آنها را باعث خرابتر شدن آخرت ایشان بیان کرده بودند.
 
 
محمدامین فرج اللهی
منبع : رجانیوز
احمدرضا سامانی